فصل سی و یکم صلح و صالحون
اشاره
کلمه صلح و مشتقات آن با الفاظ: «أصلح»، «أصلحا»، «أصلحنا»، «أصلحوا»، «تصلحوا»، «یصلح»، «یصلحا»، «یصلحون»، «أصلحوا»، «الصّلح»، «صلحا»، «صالح»، «صالحا»، «الصّالحون»، «الصّالحین»، «الصّالحات»، «إصلاح»، «إصلاحا»، «إصلاحها»، «المصلح»، «مصلحون»، «المصلحین»، 180 بار در آیات قرآن کریم آمده است که ما در این فصل از مجموع این تعداد کلمات، کلمههای «الصّلح» را که فقط یک بار در قرآن به کار رفته، و «الصّالحون» را که سه بار و در سه آیه از سه سوره قرآن کریم ذکر گردیده، و «الصّالحین» را، پنج مورد از بیست و شش مورد ذکر آن در قرآن، بر میگزینیم، و بدین ترتیب، مجموع این کلمات در 9 آیه از 7 سوره قرآن کریم انتخاب، و بنا به نهج معمول در این تحقیق، ابتدا آیات صلح و صالحون را به ترتیب مصحف کریم تنظیم میکنیم. پس از آن، با استناد به کتب لغت، کلمه صلح را از لحاظ معنای لغوی آن بررسی نموده، و سپس آیات مذکور را با استفاده از کتب تفسیر، و بعد از آن هم با استفاده از تفاسیر روایی، مورد تحقیق قرار میدهیم و سرانجام هم با اتکال به الطاف بیکران خدای رحمان، به تدبّر در آیات مذکور میپردازیم.
ص: 694
1. تنظیم آیات صلح و صالحون به ترتیب مصحف کریم
1. وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً. «1»
2. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ. «2»
3. وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ. «3»
4. إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ. «4»
5. وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ. «5»
6. وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ. «6»
7. وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. «7»
8. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ. «8»
9. وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً. «9»
2. در معنای صلح و صالحون
راغب در مفردات فرموده: صلاح، ضدّ فساد بوده و هردوی آنها در اکثر موارد استعمال، اختصاص به افعال دارند. در قرآن گاهی در مقابل فساد، و گاهی در مقابل سیئه آمده است. قال تعالی: «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»، «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»،* «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، همینطور در مواضع بسیار دیگر آمده است. صلح، به رفع مخاصمه بین مردم اختصاص دارد، از جمله آن گفته میشود:
اصطلحوا و تصالحوا؛ یعنی آشتی کنید و ترک خصومت نمایید، و قال تعالی: «أَنْ یُصْلِحا
______________________________
(1). نساء/ 28: مدنی.
(2). انعام/ 85: مکی.
(3). اعراف/ 168: مکی.
(4). اعراف/ 196: مکی.
(5). توبه/ 75: مدنی.
(6). انبیاء/ 75: مکی.
(7). انبیاء/ 105: مکی.
(8). عنکبوت/ 9: مکی.
(9). جن/ 11: مکی.
ص: 695
بَیْنَهُما صُلْحاً»، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»، «وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا»، «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما»،* «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ»، و اصلاح خدای تعالی نسبت به انسان گاهی به خلق و آفرینش او است که او را صالح میآفریند، و گاهی به رفع و از بین بردن فساد در او است، بعد از وجود آن فساد و گاهی هم با حکم نمودن در رابطه او است، قال: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ»، «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ»، «وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی»، «إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ»؛ یعنی" فسادکننده در فعلش، بر ضدّ خدای تعالی است، پس او فساد میکند، و خدای تعالی در جمیع افعالش صلاح را ترجیح میدهد. پس او در این هنگام، عمل او را به صلاح نمیآورد، و صالح، اسم پیامبر علیه السّلام است، قال: «قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا.» «1»
فخر الدین هم در مجمع البحرین در این رابطه فرموده: قوله تعالی: «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً»، یعنی اگر به ما فرزند آراستهای اعطا کنی که بدن او سالم باشد. گفتهاند: فرزند پسری؛ چون بنابر عادتشان دختر داشتن را زشت میدانستند. «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما»؛ برای آنکه آنها را با نامهای عبد اللات، عبد العزری و عبد مناة نامگذاری میکردند، و کلام پیرامون آن، در شرک تمام گردید، قوله: «قَوْماً صالِحِینَ»؛ یعنی توبهکنندگان، و قوله: «وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ»، آن جمع صالح است، و او کسی است که واجبات خدای تعالی را به جا آورده و حقوق مردم را ادا مینماید، و قوله: «وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ»، شخص نیکوی مؤمنین است، و در حدیث از طریق خاص و عام است که چون این آیه نازل گردید، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود: «ایها الناس هذا صالح المؤمنین»، و قوله: «أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، یعنی الفت بین مردم، با محبت مودت انجام گیرد، و از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل است که: «ان اللّه فرض علیکم زکوة جاهکم، کما فرض علیکم زکاة مالکم.»؛ یعنی البته، خدای متعال زکات مقام و موقعیت را بر شما فرض کرد (که بین مردم را اصلاح کنید)؛ همچنان که زکات مالتان را بر شما واجب نمود، و قوله:
«وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ»؛ یعنی همسر او را صالحه (زن نیکو) گردانیدیم؛ زیرا او بعد از عقیم
______________________________
(1). مفردات، ص 292.
ص: 696
و نازا شدن، بچه به دنیا آورد، و گفتهاند: او را با خلق نیکو گردانیدیم، بعد از اینکه بد اخلاق بود. گفتهاند: جوانیاش را به او بازگردانیدیم، و قوله: «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً»؛ یعنی آشتی دادن بین آن دو به نحو نیکو، قوله: «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»، یعنی آشتی بهتر از جدایی، ناسازگاری، روی گرداندن و بدی معاشرت است، یا صلح بهتر از دشمنی است. در حدیث است که: «من اصلح ما بینه و بین اللّه، اصلح اللّه ما بینه و بین الناس»، و «من اصلح امر آخرته، اصلح اللّه امر دنیاه.» نیز در حدیث است که: «یوم الجمعة، یوم صالح.»؛ یعنی جمعه برای طاعات نیکو است؛ زیرا حسنات در آن مضاعف میگردند؛ همچنین در حدیث است: «الصلح جایز بین مسلمین الا صلحا احلّ حراما یا حرّم حلالا.» از صلح اراده نموده رضایت دو طرف نزاع را؛ آن عقدی است که برای قطع منازعه تشریع شده و برای آن در فقه شروطی است، و بعضی فضلا فرمودهاند، سودمندترین عقود، صلح است، به واسطه عمومیت در فایده آن؛ زیرا فایده سایر عقود معاوضهای نظیر بیع، اجاره، عاریه و نحو ذلک را فایده میدهد، و بر آنچه در ذمه است بدون عوض هم صحیح است؛ چون از شرط آن، حصول عوض نیست. «1»
نیز در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار در این رابطه فرموده: صلاح، ضدّ فساد است و اصلحه؛ یعنی دفع فساد او کرد، و لذا در الفت دادن بین مردم و دفع فساد از آنچه بین آنان است، صلح و اصلاح گفته میشود. برای آنچه هم که از فساد آخرت نجات میدهد، صلاح، گفته میشود، و صالح، به کسی گفته میشود که واجبات خدا و حقوق مردم را ادا میکند. اصلاح زمین فی قوله تعالی «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»،* رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و علی صلوات اللّه علیه میباشد و ظاهر است که خداوند به وجود مبارک پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او ائمه علیهم السّلام بین خلقش اصلاح کند به اینکه اطاعت کنند از آنان، بلکه به واسطه آنان و اطاعت از آنان و پشتیبانی و یاری نمودن نسبت به آنان، جمیع آنچه در دنیا و آخرت است، اصلاح میکند، و لفظ «الصَّالِحاتِ»* در قرآن
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 175.
ص: 697
صفت برای اعمال است و آن به ولایت و اطاعت از ائمه تاویل گردیده، و در روایتی عمل صالح به معرفت ائمه علیهم السّلام تأویل گردیده است، و صالحون، کسانی هستند که عمل صالح انجام میدهند، و بسیار با عنوان: «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ»،* ذکر گردیدهاند، و آن را به علی علیه السّلام و ائمه معصومین علیهم السّلام و شیعیان آنان خصوصا حمزه، جعفر، سلمان و نظایر آنان، تفسیر کردهاند و اخبار متواتر حتی از عامه مؤید این است که مراد از «وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» در قرآن، علی علیه السّلام است و در بعضی روایات از ابن عباس آمده است که علی علیه السّلام و شیعیان او مقصود است. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در قوله: «وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» فرمود: «یا علی! انت و المؤمنون من بنیک الصالحون.»؛ یعنی ای علی! تو و مؤمنان از فرزندانت، همان صالحانید. در تفسیر قمی از امام صادق علیه السّلام فی قوله تعالی: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، نقل شده که مقصود از صالحون، قائم و یاران او هستند. «1»
در فرهنگ لغات آمده است: صلح، صلح و صلاحا؛ یعنی نیک گردید؛ فساد از او دور شد، و صالح صلاحا، مصالحة؛ یعنی آشتی کرد؛ موافق شد، و أصلح إصلاحا، به معنای نیکو کرد؛ فساد را از چیزی دفع کرده صلح و آشتی داد، و تصالح و اصطلح؛ یعنی آشتی کرد و ترک خصومت نمود، و صلح؛ یعنی آشتی. صالح؛ یعنی نیک ضدّ فاسد، و جمع آن، صالحون و مؤنث آن، صالحة است، و صلاح؛ یعنی نیکی، ضدّ فساد، و صلاحیّت؛ یعنی صالح و نیک و در خور بودن است و مصلح، یعنی نیکوکننده و آشتیدهنده، و مصالحه؛ یعنی آشتی، و مصلحة، به معنای آنچه مایه اصلاح میشود و کاری که به انسان سود رساند و جمع آن، مصالح است. «2»
در فرهنگ عمید آمده است: صلح (به ضمّ صاد)؛ یعنی سازش، آشتی، و صلحا (به ضمّ صاد و فتح لام)؛ یعنی نیکوکاران؛ جمع صلیح، به معنای صالح است. «3»
صلاح به کسر صاد؛ یعنی سازش کردن، آشتی کردن، و (به فتح صاد)؛ یعنی نیک شدن، نیکوکار شدن، خیر و نیکی، ضدّ فساد. «4»
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 140.
(2). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 442.
(3). فرهنگ عمید، ص 800.
(4). همان، ص 799.
ص: 698
صالح؛ یعنی نیک، نیکوکار، شایسته، صالحه، مؤنث صالح است و به معنای زن نیکوکار، و نیز به معنای عمل نیک و حسنه. «1»
اصلح (به فتح همزه و لام)، به معنای صالحه، شایستهتر، بهتر و باصلاحتر و اصلاح (به کسر همزه)؛ یعنی درست کردن، آراستن، سازش کردن، به صلاح آوردن. «2»
مصالح به (فتح میم)، جمع مصلحت؛ یعنی آنچه مایه سود و صلاح انسان است، و مصالح (به ضمّ میم و کسر لام)؛ یعنی صلحکننده، سازشکننده، و مصالحه (به ضم میم و فتح لام)؛ یعنی با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن. «3»
مصلح (به ضم میم و کسر لام)؛ یعنی اصلاحکننده؛ به صلاح آوردن، و مصلحت (به فتح میم و لام و حاء)؛ یعنی آنچه باعث خیر و صلاح و نفع آسایش انسان باشد.
مصالح، جمع آن است. «4»
3. صلح و صالحون در تفاسیر
اشاره
شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «5»، فرموده: خدای تعالی میفرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ»، و معنایش «علمت است»، «مِنْ بَعْلِها»، شوهرش، «نُشُوزاً»: از او به دیگری بلندپروازی دارد، یا به واسطه کینهای که از او دارد، یا به جهت اینکه از چیزی از او ناخشنودی پیدا کرده، و یا از سنش و پیریاش، یا غیر آنها، «أَوْ إِعْراضاً»؛ یعنی برگرداندن رویش را با دریغ داشتن بعضی منافعش را که برای آن زن از اوست، «فَلا جُناحَ»: اشکالی ندارد از اینکه «أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً»، بین آن دو رفع آن فساد نشود؛ به نوعی که بینشان به آشتی و نیکی گراید؛ به اینکه آن زن روزش را که در قسمت او است ترک کند یا از
______________________________
(1). همان، ص 795.
(2). همان، ص 149- 148.
(3). همان، ص 1099.
(4). فرهنگ عمید، ص 1101.
(5). نساء/ 128.
ص: 699
بعضی چیزهایی که برایش واجب است، نظیر: نفقه و لباس و غیر ذلک به او بردارد، در حالی که با آن میخواهد عاطفه او را به خود جلب کند و میخواهد به بودن در حباله او و به داشتن دستآویزی به عقدی که بین او و آن مرد است، به نکاح، ادامه دهد.، سپس فرموده: «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»؛ یعنی برای تداوم خدمت با ترک بعضی حقوق و تمسّک به عقد نکاح، ادامه زندگی زناشویی بهتر از طلب جدایی است، و قوله: «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، فرمود: در تأویل آن اختلاف کردند، بعضی گفتند در نفوس زنان نسبت به فرزندانی که از شوهرانشان دارند و اموال و ایام آنان بخل در آنان حضور دارد، و ابن عباس، سعید بن جبیر، عطا، ابن جریح و سدی بر این قولند، و دیگران گفتهاند که در نفوس هریک از مرد و زن بخل ورزیدن به حق خودش در قبال همسرش، همواره حضور دارد و این، عمومیت دارد. پس زن به ترک حقش از: نفقه، قسمت و غیر ذلک بخل میورزد، و مرد به انفاقش بر آن چیزی که اراده کرده است، بخل میورزد، و ابن وهب، ابن زید بر این قولند. «الشُّحَّ»، زیادهروی در حرص بر چیزی است، و عموما نسبت به مال و غیر آن از اعراض میباشد، و «وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا»، خطاب به مردان است؛ یعنی اگر بر آنچه از زنان ناخوش و مکروه دارید، با صبر و خویشتنداری به نیکویی برخورد کنید و نسبت به ظلم و ستم به آنان در مورد نفقه و معاشرت به خوبی، باتقوا و پرهیزگار باشید، و «فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً.»: پس خدای متعال نسبت به آن عالم بوده و بر آنچه قبل از این، عمل نمودهاید، هم بسیار عالم است. پس بر آن شما را جزا و پاداش خواهد داد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «2»، فرموده: خدای تعالی خبر داد به قطع بنی اسرائیل؛ یعنی آنان را از هم جدا نمود به گروههایی در روی زمین، «أُمَماً»؛ یعنی جماعاتی که در شهرها از هم جدا و متفرق بودند، و این قول ابن عباس و مجاهد است، و
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 348- 346.
(2). اعراف/ 168.
ص: 700
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 749
به هر صورت در جدایی آنان دو قول است: یکی اینکه آنان را از هم جدا نمود تا کارشان به پراکندگی گراید و عزّتشان به جهت عقوبت و عذابشان از بین برود. دیگر اینکه: آنان را از هم جدا نمود، بنابر آنکه آگاه بود به اینکه آن جدایی در دینشان برای آنها بیشتر مصلحت است. پس از آن درباره آنان خبر داد، پس فرمود: «مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ»: بعضی از بنی اسرائیل صالح گردیدند، و آنان کسانی بودند که به خدای تعالی و پیامبرانش مؤمن بودند. «وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ»؛ یعنی بعضی از آنان صالح نگردیدند، و آنان را به آن توصیف نمود، از این بابت که پیش از کافر شدن نسبت به دینشان و پیش از کفرشان نسبت به پروردگارشان، بر آن وصف بودند و آن، پیش از این بود که حضرت عیسی علیه السّلام مبعوث گردد، و قوله: «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ»، معنای آن این است که: ما را از حال آنان در امتحان از فراخی در زندگی و متاع خانه که آماده برای حمل و نقل در دنیا است، و وسعت در روزی آنان که جملگی آن، حسنات است، باخبر نمود، و مقصود از «سیئه»، سختیهای در زندان و مشکلات در نفوس و اموال است برای آنان، و قوله:
«لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ یعنی تا اینکه آنان به طاعت خدای تعالی بازگشت کنند، و به سوی فرمانبری امر او توبه و انابه نمایند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: خدای تعالی به پیامبرش امر نمود که به مشرکین بگوید: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی»: خدای من کسی است که مرا حفظ مینماید و بر من احاطه دارد و شرک شما را از من دفع میسازد، او خدایی است که مرا و همه شما را جمیعا خلق نمود، و مالک من و مالک شماست کسی که «نَزَّلَ الْکِتابَ»: قرآن را نازل نمود، «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»: و او صالحین، یعنی کسانی که او را اطاعت میکنند و از گناهان او (گاهی با دلیل و برهان، و گاهی با دفع آنها) اجتناب میکنند، یاری مینماید. «3»
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 20- 19.
(2). اعراف/ 196.
(3). تبیان، ج 5، ص 60.
ص: 701
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «1»، فرموده: خدای تعالی از بعضی منافقین که ذکر آنها در آیات قبل آمده، خبر داده است به اینکه: و بعضی از آنان، کسانی هستند که با سوگند، با خدا عهد میبندند که اگر از فضلش به ما اعطا فرماید، از آن در طاعت خدا، انفاق کرده و با آن صله رحم مینماییم، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ یعنی با این اعمال صالحهای که انجام میدهیم، صالح خواهیم شد. لام در «لَئِنْ آتانا»؛ لام سوگند است و جایز نیست که لام، ابتدا باشد؛ چون لام ابتدا، بر سر اسمی که مبتدا باشد، داخل میگردد، و همچنین لام در «لَنَصَّدَّقَنَّ»، لام سوگند بوده و تقدیر این است: «علینا عهد اللّه، لنصدقن ان اتینا من فضله»، و آیه دلالت بر وجوب وفای به عهد دارد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» «3»، فرموده: قوله: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا»، یعنی: و او را در نعمتمان داخل گردانیدیم، «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»، یعنی البته، او از کسانی بود که کارهایشان را اصلاح میکنند؛ بدین معنا که آنچه نیکو و پسندیده است، به آن عمل میکنند، و آنچه زشت و ناپسند است، ترک مینمایند. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «5»، فرموده: گفتهاند: «الزَّبُورِ»، کتابهای پیامبران است، «مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»: بعد از کتابهای او در ام الکتاب، بنا بر قول سعید بن جبیر، مجاهد و ابن زید، و گفتهاند:
«الزَّبُورِ»، زبور داوود است. «مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»، در تورات موسی، بنابر قول شعبی، و گروهی گفتهاند: «مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»، معنای آن، پیش از ذکر است که آن قرآن است، و ابن خالویه آن را حکایت نمود، و قوله: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، بنابر قول ابن عباس، سعید بن جبیر و ابی زید؛ یعنی زمین بهشت را صالحین از بندگان خدا به ارث میبرند؛ همچنان که در آیه 74 سوره زمر فرمود: «وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ»، و
______________________________
(1). توبه/ 75.
(2). تبیان، ج 5، ص 263- 262.
(3). انبیاء/ 75.
(4). تبیان، ج 7، ص 235.
(5). انبیاء/ 105.
ص: 702
گفتهاند: آن زمین در دنیا است برای مؤمنین از امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، بعد از آنکه کفار از آن، جلای وطن کردند. این قول در روایت دیگری از ابن عباس نقل شده است، و گفتهاند:
یعنی زمین شام را صالحین از بنی اسرائیل به ارث میبرند. این، قول کلبی است، و از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام است که آن به مؤمنین وعده داده شده، به اینکه آنان همه زمین را به ارث میبرند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: خدای تعالی فرمود: و آن کسانی که به توحید خدای تعالی ایمان آوردند، اخلاص در عبادت داشته و پیامبرانش را تصدیق نمودند، و بر این اعتقاد، اعمال صالحه را افزودند، «لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ»: البته، ما آنان را داخل در گروه صالحین مینماییم: «الصَّالِحِینَ»، یعنی کسانی که طاعت را انجام دادند، و خدای تعالی پاداش نیکوی بهشت را به آنان جزا میدهد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «4»، فرموده:
خدای تعالی از آنچه جن؛ آن گروهی که هنگام شنیدن قرآن ایمان آوردند، تمام حکایت را فرمود. پس آنان گفتند: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ»: و اینکه البته، بعضی از ما صالح هستیم، و آنان کسانی هستند که اعمال صالحه را انجام میدهند، و صالح نامیده شد؛ چون عمل میکنند به آنچه حال آن در دینشان صلاح و نیکو است و اما مصلح، انجامدهنده آن صلاحی است که امری از امور به آن قایم میگردد، و برای همین خدای تعالی به اینکه مصلح است، توصیف شده، و جایز نیست او را صالح نامید، و صلاح، استحقاق مدح و پاداش نیکو بر آن، عظیم است و به همین جهت فرمود: «مِنَّا دُونَ ذلِکَ»؛ یعنی بعضی از ما صالحین، در اعلی مراتب هستیم و بعضی در مراتب پایین آن. قوله: «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» را ابن عباس، مجاهد و قتاده گفتهاند: یعنی بر مذاهب مختلفه، مسلم و کافر، و صالح و غیر
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 252- 251.
(2). عنکبوت/ 9.
(3). تبیان، ج 8، ص 169.
(4). جن/ 11.
ص: 703
صالح، و «طَرائِقَ»، جمع طریقه است، و آن جهتی است که مرتبه به مرتبه استمرار داشته باشد، و معنای آن این است که: البته، ما در طرق و جهتهای مختلف بودیم.
«قدد» جمع قدّه بوده و آن، استمرار در قطعه قطعه شدن در جهت واحد دارد، و معنایش این است که: ما در طرایق و راههای جدا از هم بودیم؛ هر گروه و فرقه از رفیق و مصاحبش جدا بود؛ همچنان که بین گوشتهای بریده شده و قطعه قطعه شده که از هم جدا هستند، چنین است. «1»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن، طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «2»، فرموده:
چون حکم نشوز زن گذشت، خداوند سبحان نشوز مرد را بیان نمود، پس فرمود: «إِنِ امْرَأَةٌ»؛ یعنی: و اگر زنی دانست، و گفتهاند: گمان کرد، «مِنْ بَعْلِها»؛ یعنی از شوهرش، «نُشُوزاً»؛ یعنی فزونطلبی و بلندپروازی او را از آن زن به غیرش، یا به واسطه کینهای است که از او دارد، یا به واسطه ناخشنودی است که از او به واسطه چیزی دارد، یا به واسطه زشتی آن زن یا بالا بودن سنش و غیر آن میباشد، «إِعْراضاً»؛ یعنی نسبت به آن زن، یا بعضی از منافعی که آن زن برای آن است، منصرف بوده، و رویگردان است، و گفتهاند: با رویگردانی، از او دوری میکند؛ نسبت به او ظلم نموده و تمایل به غیر او نشان میدهد، «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما»؛ یعنی اشکال و گناهی بر هریک از آن دو از زن و شوهر نیست، «أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً»: که بینشان صلح نمایند، نوعی صلح؛ به اینکه زن روزش را از آن مرد ترک کند، یا بعضی از آنچه را که برای آن زن واجب است، از قبیل: نفقه و لباس، غیر ذلک، صرفنظر کند و نسبت به آن بیاعتنا باشد، به جهت جلب عاطفه آن مرد، و تا زمانی که در قید آن مرد است، به این کار ادامه دهد، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»؛ یعنی: و صلح به ترک بعضی از حق، بهتر از طلب جدایی بعد از این انس و الفتی
______________________________
(1). تبیان، ج 10، ص 152- 151.
(2). نساء/ 118.
ص: 704
است که با هم دارند، وقتی این کار به طیب نفس آن زن انجام گردد. پس اگر این چنین نبود، برای آن مرد جایز نیست مگر آنچه در شرع مقدس روا است، از اقدام نمودن به لباس و نفقه برای آن زن، و در غیر این صورت، آن زن را طلاق بدهد. صحابه و تابعین آنان، علی علیه السّلام و ابن عباس، عایشه، سعید بن جبیر، قتاده، مجاهد و غیر آنان به این قول قایلند، و «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، در تأویل آن، اختلاف نموده، پس گفتهاند: معنای آن این است که: زنان نسبت به فرزندانشان که از این شوهران دارند، و نسبت به اموال و روزهایشان خودداری میکنند، و این قول، ابن عباس، سعید بن جبیر، عطا و سدی است، و گفته شده: معنای آن عبارت است از اینکه: و هریک از مرد و زن نسبت به حقّ خودش در قبال همسرش بخل میورزد، پس زن نسبت به ترک حقش از نفقه، لباس، قسمت و غیر آن، خودداری نموده و بخل میورزد، و مرد هم نسبت به انفاقش بر زنی که اراده ندارد با او زندگی کند، بخل میورزد، و این بیشتر عمومیت دارد، و این، قول ابن وهب و ابن زید است. «وَ إِنْ تُحْسِنُوا»، این خطاب به مردان است؛ یعنی اگر با صبر نمودن و شکیبایی نسبت به آنچه از زنان ناخوش دارید، کار نیکو انجام دهید، «وَ تَتَّقُوا»؛ یعنی: و از جور و ستم بر زنان در نفقه، لباس و حسن معاشرت، پرهیزگاری کنید، و گفتهاند: در گفتار و در افعالتان نیکی کنید و از نافرمانیهای خدای متعال بپرهیزید، «فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»؛ یعنی او سبحانه و تعالی بسیار آگاه است به آنچه در امر آن زنان، از جانب شما انجام میشود. آن برای شما محفوظ میماند و بر شما خواهد بود تا اینکه شما به واسطه اعمالتان، پاداش داده شوید. «1»
فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2» هم فرموده: «وَ زَکَرِیَّا»، و او زکریا بن اذن برکیا است، «وَ یَحْیی ، و او فرزند زکریا است، و «وَ عِیسی ، که او فرزند مریم، دختر عمران بن یاشهم بن امون بن حزقیا است، «وَ إِلْیاسَ»، و درباره او اختلاف نمودند. پس گفتهاند که او ادریس است؛ همچنان که به یعقوب، اسرائیل گفتند.
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 120.
(2). انعام/ 85.
ص: 705
این، قول عبد اللّه بن مسعود است، و گفتهاند: او الیاس بن بستر بن فنحاص بن العیزار بن هارون بن عمران پیامبر خداست، و این، قول ابن اسحاق، است و کعب گفته است: او خضر است، «کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ یعنی همه از پیامبران و فرستادگان بودند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «2»، فرموده: یعنی یهود را در شهرها به صورت فرقههای مختلف و جماعات پراکنده متفرق نمودیم، از ابن عباس و مجاهد، و البته، آنان را متفرق نمود به واسطه اینکه انگیزههای آنان را گوناگون نمود تا اینکه در شهرها پراکنده شدند، و این تفرقه و پراکندگی آنان که ذلتی برای ایشان بود، به مانند اخذ جزیه ذلتبار است؛ به جهت اینکه آنان را کمک و یاری نمیکردند، و گفتهاند که آنان از هم متفرق شدند، چون خدای سبحان، تفرقه را صلاح آنان در دینشان میدانست، پس گروهی صالح گردیدند و گروهی نافرمانی کردند، و «مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ»؛ یعنی از این صالحین، یعنی از بنی اسرائیل، و آنان کسانی بودند که به خدای تعالی و به پیامبران او ایمان آوردند و او را اطاعت نمودند، «وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ»؛ یعنی در درجه و منزلت، غیر صالح بودند، و آنان کسانی بودند که بعضی از اوامر را فرمانبرداری میکردند و بعضی را فرمانبرداری نمیکردند و بعضی از گناهان را مرتکب میشدند، و البته، به این صفت، پیش از کفر و ارتدادشان موصوف شدند، و آن پیش از مبعوث شدن عیسی علیه السّلام در بین آنان بود، گفتهاند: معنای آن این است که: بعضی از آنان به محمّد صلّی اللّه علیه و آله و عیسی علیه السّلام مؤمن بودند، و بعضی از آنان کافر بودند. «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ یعنی آنان را به خوشی و فراخی در زندگی، وسایل راحت در دنیا، وسعت رزق و نیز به وسیله شداید و سختیها در زندگی و مصایب در انفس و اموال آزمودیم، مثل اینکه فرموده: آنان را به وسیله نعمتها و عقوبتها و راحتی و سختی آزمودیم، پس محقق شدن آن نعمتها اقتضای رغبت به سوی خدای تعالی در
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 330.
(2). اعراف/ 168.
ص: 706
ارتباط با آنها را دارد، و محقق شدن سختیها و مصیبتها، اقتضای رغبت به سوی خدای تعالی را در کشف آنها دارد. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ یعنی تا اینکه آنان به سوی خدای تعالی برگشت کنند و به سوی طاعت او و فرمان بردن امرش، توبه و بازگشت نمایند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: بعد از اینکه خدای سبحان بیان نمود که او یاریکننده پیامبرش و حافظ او است، پس امر نمود که به مشرکین بگوید: «إِنَّ وَلِیِّیَ»: البته، یاریکننده من، نگهدارنده من و دفعکننده شرّ شما از من «اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ»، خدایی است که قرآن را نازل فرمود، آن قرآنی که مرا با یاریش تأیید میکند؛ همچنان که آن را بر من نازل فرمود: «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»؛ یعنی او تعالی اطاعتکنندگانش را یاری میکند، همان کسانی که از نافرمانیها و گناهان او اجتناب میکنند، گاهی با دفع کردن از ایشان و گاهی با حجت. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «4»، فرموده: «وَ مِنْهُمْ»؛ یعنی: و از جمله منافقین که ذکر آنان در آیات قبل آمده، «مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ»، کسانی هستند که با خدای تعالی عهد بستند که اگر به ما از رزقش اعطا نماید، «لَنَصَّدَّقَنَّ»: حتما به بیچارگان صدقه میدهیم، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ»: و حتما با انفاق آن در طاعت خدای تعالی، صله رحم و یاری دادن به نیازمندان، از صالحین میباشیم. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» «6»، فرموده: قوله: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا»؛ یعنی و او را (لوط را) در نعمت و منّتمان داخل گردانیدیم؛ «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ البته، بدان سبب که او از صالحین است؛ یعنی از کسانی است که افعالشان را صالح نمودند و به آنچه نیکو است، بدان عمل کردند، بدون اینکه به چیزهای
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 494.
(2). اعراف/ 196.
(3). مجمع البیان، ج 4، ص 512.
(4). توبه/ 75.
(5). مجمع البیان، ج 5، ص 53.
(6). انبیاء/ 75.
ص: 707
ناپسند و قبیح عمل کنند، و گفته شده: از اینکه او از صالحین است، اراده نموده که او از انبیا است. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «2»، فرموده: قوله: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»، در باب آن، اقوالی گفته شده؛ یکی اینکه: «الزَّبُورِ»، کتب پیامبران است، و معنای آن این است که: ثبت کردیم و در کتابهایی که آنها را بر پیامبران نازل نمودیم، بعد از ثبت آن در ذکر؛ یعنی ام الکتابی، که در آسمان است، و آن، لوح محفوظ است. این، قول سعید بن جبیر، مجاهد و ابن زید، است، و زجاج با قول به اینکه زبور و کتاب به معنای واحد است، و «زیرت»؛ یعنی: «کتبت»، آن را اختیار نمود، و قول دوم اینکه: «الزَّبُورِ» کتابهایی است که بعد از تورات نازل شده و «الذِّکْرِ» خود تورات است، و این، قول ابن عباس و ضحاک است، و قول سوم اینکه: «الزَّبُورِ»، زبور داوود است و «الذِّکْرِ»، تورات موسی. این، قول شعبی است، و نیز از او روایت شده که: «الذِّکْرِ»، قرآن بوده و «بَعْدِ» به معنای «قبل» است، و فی قوله تعالی: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، گفتهاند: زمین بهشت را بندههای خدای متعال که فرمانبردار و مطیع او هستند، به ارث میبرند. این، قول ابن عباس، سعید بن جبیر و ابن زید است، و آن، مثل قوله: «وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ» و قوله: «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» است، و گفتهاند: آن، زمین معروفی است که امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله بعد از جلای وطن کفار، با فتح و پیروزی آن را به ارث میبرند؛ چنانکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «زویت لی الارض، فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتی ما زوی لی منها.»؛ یعنی زمین برای من فشرده گردید، پس نمایانده شدم شرق و غرب آن را، و به زودی فرمانروایی امت من، در وسعتی از آن خواهد بود که برای من فشرده گردید، نقل از ابن عباس در روایت دیگری، و ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: آنان یاران مهدی علیه السّلام در آخر الزمان هستند، و آنچه را خاص و عام از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کردهاند، دلالت بر آن دارد که آن بزرگوار
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 56.
(2). انبیاء/ 105.
ص: 708
فرمود: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول اللّه ذلک الیوم، حتی یبعث رجلا صالحا من اهل بیتی، یملأ الارض عدلا و قسطا؛ کما قد ملئت ظلما و جورا.»؛ یعنی اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای تعالی آن قدر آن روز را طولانی میکند، تا اینکه مردی صالح از اهل بیت من را برانگیزاند که زمین را از عدل و قسط پر کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا»؛ یعنی آن کسانی که وحدانیت خدای تعالی را تصدیق کردند و برای عبادت او خلوص دارند، و قوله: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ»: و عمل صالح انجام دادند، آنان را در گروه صالحین و از جمله آنان در بهشت وارد میکنیم. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «4»، فرموده:
خدای سبحان در پایان حکایت از جن آنانی که هنگام شنیدن قرآن ایمان آوردند، فرمود:
«وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ» و آنان کسانی بودند که اعمال صالحه را خالصانه انجام دادند، «وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ»؛ یعنی کسانی که در رتبه غیر صالح بودند. این، قول ابن عباس، قتاده و مجاهد است. «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً»؛ یعنی ما بر علایق متفرق و فرق پراکنده در مذاهب از قبیل: مسلمان، کافر، صالح و غیر صالح بودیم. این قول ابن عباس و مجاهد است، و گفتهاند: «قدد»، رنگهای پراکنده مختلف است، بنابر قول سعید بن جبیر و حسن، و گفتهاند: «قدد»، فرقههای از هم جدا است؛ که هر فرقه از صاحب خود جدا است؛ همان گونه که گوشت بریده شده، بعضی از آن از بعض دیگرش جدا است، و سدی درباره جن گفته است: جن هم مانند شما در بینشان قدریه، مرجئه، رافضه و شیعه هست. «5»
ابو القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «وَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 67- 66.
(2). عنکبوت/ 9.
(3). مجمع البیان، ج 8، ص 274.
(4). جن/ 11.
(5). مجمع البیان، ج 10، ص 371.
ص: 709
إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «1»، فرموده:
«خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً»، چنین خوفی از او واقع گردید، برای آنچه از مخیلاتش و نشانههایش برای آن زن آشکار شد، و «نشوز»، بداخلاقی توأم با ستم کردن نسبت به اوست، به اینکه خود را، نفقهاش را و دوستی و رحمتی را که بین مرد و زن است، از او منع نماید و او را با بدزبانی کردن و کتک زدن بیازاد، و «اعراض»، رویگردانی از اوست، به اینکه گفتگو و همنشینی با او را کم کند. «صُلْحاً»، در معنای مصدر هریک از افعال سهگانه است، و معنای صلح؛ یعنی با خشنودی خاطر، با هم مصالحه کنند، به اینکه قسمتش را یا چیزی از آن را به او ببخشد؛ همچنان که سوده بنت زمعه روزش را به عایشه بخشید، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»: و صلح بهتر است از جدایی یا از بداخلاقی توأم با ستم، رویگردانی و قهر کردن، و بدی معاشرت، یا آن بهتر است از دشمنی در هر چیزی، «أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، و معنای احضار الانفس الشح، به این است که بخل همواره برای نفس، حاضر است و هیچگاه از او غایب و منفک نمیشود؛ یعنی نفس بر آن طبع شده است، و معنایش این است که زن، حاضر نیست، قسمتش را و غیر آن را ببخشد، و مرد هم وقتی از او متنفّر شد و به غیر او دل بست، حاضر نیست نسبت به او بخشش و گذشت داشته باشد، و لذا از او امساک میکند، «وَ إِنْ تُحْسِنُوا»: و اگر به جهت مراعات حقّ مصاحبت، با ناخشنودی که از او دارید، و با محبتی که نسبت به غیر او دارید شکیبایی کنید و با او به سر برید، «وَ تَتَّقُوا» از بداخلاقی کردن و از روی گردانیدن و قهر کردن و از آنچه منجر به آزار و دشمنی شود؛ «فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ»، از احسان و تقوا، «خَبِیراً»، او به شما، بر آن رفتار پسندیده پاداش نیکو میدهد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ
______________________________
(1). نساء/ 128.
(2). کشاف، ج 1، ص 568.
ص: 710
بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «1»، فرموده: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً»: و پراکنده نمودیم آنان را در آنجا، پس هیچگاه آبادیای نبود که از وجود گروهی از آنان خالی باشد، «مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ»: کسانی از آنان در مدینه ایمان آوردند، «وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ»: و از آنان کافران و فاسقان بودند، «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ»، با نعمتها و سختیها، «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»، باز داشته شوند و توبه نمایند. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «3»، فرموده: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ»؛ یعنی یاریدهنده و نصرتدهنده من علیه شما خدا است، و «الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ»: آنکه کتابش را به من وحی کرد و مرا با رسالتش گرامی و عزیز داشت، «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»: و از جمله عادت او این است که صالحین از بندگان را و پیامبرانش را یاری کند و آنان را خوار و ذلیل نگرداند. «4»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «5»، فرموده: «مِنَ الصَّالِحِینَ»، ابن عباس گفت: مراد حج است. «6»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «7»، فرموده: از شعبی است که آن، زبور داوود علیه السّلام بوده است و «الذِّکْرِ»، تورات است و گفتهاند: آن، اسم است برای جنس آنچه از کتابها که بر پیامبران نازل گردیده، و «الذِّکْرِ»، ام الکتاب؛ یعنی لوح است؛ یعنی آن را مؤمنان، بعد از استکبار کافران، به ارث میبرند، مانند: قوله تعالی: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»، و موسی علیه السّلام برای قومش فرمود: «اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»، و از ابن عباس است که آن، زمین بهشت است، و گفتهاند: سرزمین مقدسی است که امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله آن را به ارث میبرند. «8»
______________________________
(1). اعراف/ 168.
(2). کشاف، ج 2، ص 127.
(3). اعراف/ 196.
(4). کشاف، ج 2، ص 138.
(5). توبه/ 75.
(6). کشاف، ج 2، ص 203.
(7). انبیاء/ 105.
(8). کشاف، ج 2، ص 586.
ص: 711
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «1»، فرمودند: «فِی الصَّالِحِینَ»: در جمله آنان، صلاح، از رساترین صفات مؤمنین است، و آن، آرزوی پیامبران خدا است، به حکایت از سلیمان علیه السّلام قال اللّه تعالی:
«وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ»، و درباره ابراهیم علیه السّلام گفت: «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»،* یا درباره مدخل صالحین، که همان بهشت است، میباشد، و این مانند قوله تعالی: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» الایه است. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «3»، فرموده: «مِنَّا الصَّالِحُونَ»: از ما نیکان باتقوا هستند، «وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ»: و از ما گروهی غیر آن هستند، پس موصوف حذف شده است، مانند: قوله تعالی: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»، و آنان میانهروی در صلاح بوده و در آن کامل نیستند، یا از آن، غیر صالحین را اراده کرده است. «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً»، بیان برای تقسیم مذکور؛ یعنی ما دارای مذاهب جدای مختلفی هستیم، یا در اختلاف احوالمان، مانند راههای مختلف هستیم. «4»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی قدس سرّهم در تفسیرش معروف به شبّر، فی قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «5»، فرموده: و اگر زنی «خافَتْ»: ترسید یا محقق شد، «مِنْ بَعْلِها»؛ از جانب شوهرش از نشانههایی که برای آن زن آشکار میگردد، «نُشُوزاً»: که آن مرد به جهت ناخشنودی که از جانب او دارد، با منع حقوق نسبت به آن زن، بلندپروازی میکند، «أَوْ إِعْراضاً»: یا این که با تقلیل حدوث مواقعه و انس با او، از او رویگردانی مینماید، «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا»، اشکال و گناهی نیست بر آن دو، زوج و زوجه از اینکه رفع مفسده کنند، «بَیْنَهُما صُلْحاً»: بین خودشان دو نفری نوعی مصالحه را از قبیل اینکه زن بعضی از
______________________________
(1). عنکبوت/ 9.
(2). کشاف، ج 3، ص 198.
(3). جن/ 11.
(4). کشاف، ج، ص.
(5). نساء/ 128.
ص: 712
قسمتش را یا بعض از مهر و غیر آن را به شوهرش ببخشد، تا عاطفه او را بدین وسیله به سوی خود تحریک کند، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»؛ یعنی آشتی کردن و رفع مفسده کردن، بهتر از جدا شدن یا بلندپروازی کردن یا رویگردانی نمودن است، یا بهتر از خصومت و دشمنی فی نفسه میباشد؛ همچنان که خصومت و دشمنی شر است، «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»؛ یعنی معنای حاضر شدن بخل برای نفوس این است که بخل برای آن نفوس داده شده بهگونهای که از آن هیچگاه غایب نمیشود و منفک نمیگردد؛ یعنی آنها بر آن سرشته شدهاند، و غرض از این سخن این است که زن بعید است که نسبت به قسمتش و به غیر آن مسامحه کند، و مرد هم بعید است که نسبت به در نظر گرفتن قسمت به نفع زن و نگهداری او هنگامی که از آن رغبتش برگشته و دیگری را دوست دارد، مسامحه کند. «وَ إِنْ تُحْسِنُوا»، و اگر در معاشرت و برخورد، نیکی کنید. «وَ تَتَّقُوا»؛ یعنی در بلندپروازی و رویگردانی کردن با تقوا و پرهیزگار باشید؛ «فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»: البته که خدای تعالی به آنچه عمل میکنید، بسیار آگاه است، پس به شما بر آن، پاداش نیکو داده میشود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده:
خدای تعالی عیسی علیه السّلام را از ناحیه مادرش به ابراهیم علیه السّلام نسبت داد، پس این مطلب دلالت دارد بر شمول ذریه برای فرزندان دختر، مانند حسنین علیهما السّلام و البته، آن دو بزرگوار حقیقتا، ذریه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستند، «وَ إِلْیاسَ کُلٌّ»؛ یعنی همه آنان، «مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ یعنی از لحاظ عمل، از صالحین هستند. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «4»، فرموده: یعنی آنان را در روی زمین از هم جدا نمودیم، «أُمَماً»؛ یعنی به صورت فرقه فرقه، بعضی از آنان صالح بودند و بعضی
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 228- 227.
(2). انعام/ 85.
(3). تفسیر شبّر، ص 308.
(4). اعراف/ 168.
ص: 713
از آنان از حالت صلاح انحطاط پیدا کردند، و آنان کافران و فاسقان آنها بودند، و آنان را به خوشی و ناخوشی، رفاه و معصیت آزمایش نمودیم؛ «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»: تا از آنچه بر آن هستند، بازگشت و مراجعت نمایند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ»؛ یعنی البته، خدای تعالی بر امور من ولایت دارد و مرا یاری میکند، «الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ»: آن کسی است که قرآن را نازل نمود تا حجت من بر شما باشد، «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»؛ یعنی صالحین را با دفاع کردن از آنان به وسیله حجت یاری میکند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «4»، فرموده: و ما ثبت کردیم در زبور. «الزَّبُورِ»، جنس است؛ یعنی کتابهای نازل شده، «مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»؛ یعنی ام الکتاب، و آن، لوح محفوظ است و گفتهاند:
«الزَّبُورِ»، کتاب داوود بوده و «الذِّکْرِ»، تورات میباشد، «أَنَّ الْأَرْضَ»؛ یعنی ارض بهشت یا زمین دنیا، «یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»: آن به بندگان من که صالحین هستند؛ آنان که مطیع امر الهیاند یا امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله هستند، به وسیله فتوحاتی نصیب آنان میشود، و امام باقر علیه السّلام فرمود: آنان یاران مهدی علیه السّلام هستند. «5»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «6»، فرموده: و کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، در جمله صالحان یا داخل در آنان، به بهشت وارد میکنیم. «7»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «8»، فرموده: و البته، بعضی از لحاظ عقیده و عمل، صالح هستیم، و قومی از ما از لحاظ
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 375.
(2). اعراف/ 196.
(3). تفسیر شبّر، ص 382.
(4). انبیاء/ 105.
(5). تفسیر شبّر، ص 690.
(6). عنکبوت/ 9.
(7). تفسیر شبّر، ص 826.
(8). جن/ 11.
ص: 714
حال، پستتر از آنانند در صلاح، «کُنَّا طَرائِقَ»: در طرائق میباشیم؛ یعنی در مذاهب مختلف، و صاحبان طریقت هستیم، «قِدَداً»؛ یعنی متفرق. «1»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّهم در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «2»، فرموده: این حکمی است خارج از آنچه استفتا میکنند، لکن به مناسبت، متصل به آن است، نظیر حکمی که در آیه آینده: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا» الی آخر آیه، آمده است، و البته، خوف نشوز و اعراض (یعنی بلندپروازی و رویگردانی)، بدون محقق شدن نفس آن دو اعتبار شده؛ زیرا صلح موضوعش از هنگام تحقق علایم و آثاری که چنین خوفی را در پی دارد، محقق میگردد، و سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه مراد از صلح همان صلح به معنای دفع مفسده است با چشمپوشی کردن زن از بعضی حقوقش در زوجیت، یا جمیع آنها به خاطر جلب انس، و الفت و موافقت و احتراز از وقوع جدایی، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»، و قوله: «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، «شح»، همان بخل است، معنای آن این است که بخل از غرایز نفسانیای است که خدای تعالی آن را ذاتی نفس او قرار داد، تا به وسیله آن از منافع نفسانی محافظت گردد و آنها از نابود شدن مصون بمانند، پس هرچه برای هر نفسی از بخل باشد، آن نزد نفس، حاضر و موجود است، پس زن نسبت به آنچه از حقوق مالیه که در زوجیت برای او است، از قبیل: جامه، نفقه، همخوابگی و مواقعه، بخل میورزد، و مرد نسبت به موافقت نمودن و میل، بخل میورزد، وقتی مفارقت را دوست بدارد و از معاشرت ناخوش باشد، و بر آن دو گناه و اشکالی نیست که با چشمپوشی از حقوقشان، یکی از آن دو یا هردوی آنان، آنچه بینشان است، روبه راه سازند. سپس فرمود: «وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»، و آن موعظه و پند است برای مردان، به اینکه از طریق احسان و تقوا تجاوز نکنند و متذکر
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 1162.
(2). نساء/ 128.
ص: 715
باشند که خدای متعال به آنچه عمل میکنند، بسیار آگاه است، و در معاشرت ستم نکنند و زنان را بر لغو حقوق حقه خود اجبار ننمایند، هرچند که برای آنان چنین حقی وجود دارد که حقوق حقه خود را لغو کنند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: در یاد کردن عیسی علیه السّلام بین ذکرشدگان از نسل نوح علیه السّلام در حالی که او به آن حضرت از جهت مادرش، متصل است، دلالت واضحی است که قرآن کریم اولاد دختران و فرزندان آنان را، اولاد و فرزندان حقیقی اعتبار نموده است. «3»
فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «4»، فرموده: مراد از «الحسنات» و «السَّیِّئاتِ»، نعمتهای دنیا و سختیها و تنگدستیهای آن است، و معنای باقی آیه، ظاهر است. «5»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «6»، فرموده: «ایتاء»؛ یعنی اعطا. اطلاق «ایتاء من الفضل»، بر اعطای مال بسیار آمده است، و از قراینی که بر آن در آیه است، قوله: «لَنَصَّدَّقَنَّ»؛ یعنی البته، از آنچه از مال به ما اعطا شده، صدقه میدهیم، است و همچنین در آیه بعدی آنچه از بخل ذکر گردید، و سیاق آیه، مفید این است که کلام، متعرض امر واقع است، و روایات دلالت دارد بر اینکه آیه درباره ثلعبه نازل گردیده است، و معنای آیه ظاهر است. «7»
فی قوله تعالی: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» «8» هم فرموده: مراد از رحمت، ولایت یا نبوت است. «9»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «10»، فرموده: مراد از زبور کتاب داوود علیه السّلام است و به این اسم فی قوله تعالی:
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 105.
(2). انعام/ 85.
(3). المیزان، ج 7، ص 256.
(4). اعراف/ 168.
(5). المیزان، ج 8، ص 311.
(6). توبه/ 75.
(7). المیزان، ج 9، ص 367- 336.
(8). انبیاء/ 75.
(9).
(10). انبیاء/ 105.
ص: 716
«وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً»* «1»، نامیده شده، و گفتهاند: مراد از آن، قرآن است، و گفتهاند: مطلق کتب نازل شده بر پیامبران، یا بر پیامبران بعد از موسی علیه السّلام است، و هیچ دلیلی بر آنها نیست، و مراد از ذکر را گفتهاند، تورات است، و خدای تعالی آن را در دو موضع از این سوره، «ذکر» نامیده است، و آن دو قوله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»،* و قوله:
«وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ» است، و گفتهاند: آن، قرآن است و خدای تعالی آن را در مواضعی از کلامش «ذکر» نامیده است، و بودن زبور بعد از «ذکر» بنابراین قول، بعدیت رتبی است نه بعدیت زمانی، و گفتهاند: آن، لوح محفوظ است، و آن چنان است که میبینی، و قوله: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، وراثت وارث بنابر آنچه راغب ذکر کرده، انتقال آنچه کسب شده به توست بدون معامله، و مراد از وراثت الارض، انتقال تسلط بر منافع آن است به آنان و استقرار برکات زندگی است به وسیله آن در آنها، و این برکات یا دنیوی است که به زندگانی دنیوی برگشت داده میشود، مانند: بهرهمندی صالح از کالاها و زینتهای آن. پس مؤدای آیه، این میباشد که ما به زودی زمین را از شرک و معصیت پاک و طاهر نموده و اجتماع انسانی صالحی را که خدای تعالی را عبادت میکنند و به او هیچ شرک نمیورزند، در آن ساکن میگردانیم؛ همچنان که قوله تعالی:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» «2»، به آن اشاره دارد، و اما اخروی، و آن مقامات قربی است که آنها در زندگانیشان در عالم دنیا کسب کردهاند، پس آنها از برکات زندگانی زمینی است، و آنها نعمتهای آخرت است؛ همچنان که قوله تعالی که حکایت اهل بهشت است، به آن اشاره دارد: «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» «3»، و قوله: «الَّذِینَ یَرِثُونَ
______________________________
(1).
(2). نور/ 55.
(3). زمر/ 74.
ص: 717
الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» «1»، و از همینجا معلوم میگردد که آیه، مطلق است و موجبی برای تخصیص دادن آن به یکی از دو وراثت نیست. چنانکه چنین کردهاند؛ پس آنان بین کسانیاند که آن را به وراثت اخروی اختصاص داده برای تمسک به آنچه از آیات که با آن، مناسبت دارد، و چه بسا استدلال برای تعیین آن نمودهاند، به اینکه آیه سابق از اعاده ذکر میکند و زمینی بعد از اعاده نیست، تا آن را صالحان به ارث ببرند، و آن استدلال را رد میکند، اینکه عطف بودن آیه بر آیه پیش از خود، متعین نیست، پس ممکن است، معطوف بر گفته سابق او: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» باشد، و بین کسانیاند که آن را به وراثت دنیوی اختصاص داده و آن را بر زمان ظهور اسلام یا ظهور مهدی علیه السّلام که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در اخبار متواتر که از طریقین روایت شده، به آن خبر داده است، حمل میکند و برای آن به آیات مناسبی که ما به بعضی از آن اشاره نمودیم، تمسّک مینماید، و به طور کلی، آیات مطلق است و نسبت به هر دو وراثت عمومیت دارد، جز اینکه آنچه در نظر گرفتن سیاق، مقتضی آن است، عطف بودن آن بر قول سابق او: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» الی آخر است که به تفصیل حال اختلافکنندگان در امر دین، از حیث جزای اخروی، اشاره دارد و این آیه به تفصیل آن از حیث جزای دنیوی اشاره دارد، و حاصل این است که: البته، ما به دین واحدی امر شدهایم، لکن آنان آن را از هم جدا کرده و به اختلاف پرداختهاند، پس مجازات ما برای آنان مختلف شده است، یا در آخرت، پس برای مؤمنین، سعی آنان مشکور بوده و عملشان مکتوب میگردد و برای کافرین، خلاف آن است، و یا در دنیا، پس برای صالحین وراثت زمین است برخلاف غیر صالحین. «2»
فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «3» هم فرموده: معنای آیه، ظاهر است و اینکه آیه بعد از آیه سابق و در سیاق آن واقع شده،
______________________________
(1). مؤمنون/ 11.
(2). المیزان، ج 14، ص 362.
(3). عنکبوت/ 9.
ص: 718
دلالت دارد بر وعده نیکویی از جانب خدای تعالی، و پاک و طیب نمودن نفس است برای کسی از مؤمنین که به والدین مشرکی مبتلا شده که آنها بر مشرک شدن او مجاهدت میکنند، و پس از آن دو جدا شده و از آنها نافرمانی میکند، خدای سبحان میفرماید: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی»: اگر آنها بر شرک آوردن او جدیت کردند، از آنان اطاعت نکند و از آنان دوری نماید. پس اگر آن والدین از او گذشتند، ضرری متوجّه او نیست. پس ما به زودی او را بهتری میدهیم، و به واسطه ایمان و عمل صالحش، او را در صالحین داخل میگردانیم، و آنان بندگانی هستند که در بهشت از نعمت فراوان برخوردارند، قال تعالی: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» «1»، اما اینکه مراد از آن، اجتماع صالح در دنیا باشد، از سیاق بعید است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «3»، فرموده صلاح در مقابل طلاح است، یعنی خلافکاری و تبهکاری و مراد از «دون ذلک»؛ یعنی آنچه در رتبه نزدیک به آن است، بنابر آنچه گفتهاند، و ظاهر این است که: «دون» به معنای غیر است، و مؤید آن، قوله: «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» است، که دلالت بر تفرقه و پراکندگی میکند، و «طرائق»، جمع طریقه بوده و آن، روش در مذهب است، و «قدد»، جمع قدّة، به معنای قطعه از «قد» به معنای قطع میباشد، و معنای «طرائق» را به «قد» وصف نمود؛ زیرا هریک از آن دو از غیرش جدا است، و آن در نهایت، منتهی به سالک آن میشود که آن غیر از آنی است که به آن، منتهی نمیشود، و به همین معنا تفسیر «قدد» به راههای متفرق و پراکنده ارجاع میگردد، و ظاهر این است که مراد از قوله:
«الصَّالِحُونَ»، صالحین برحسب طبیعت اولی در معاشرت و معامله است، بدون صالحین برحسب ایمان، و اگر مراد، صلاج ایمان بود، مناسبتر بود که بعد از آنکه
______________________________
(1). فجر/ 30.
(2). المیزان، ج 16، ص 108.
(3). جن/ 11.
ص: 719
حدیث ایمان آنها میآید، «لما سمعوا الهدی» ذکر شود، و معنای «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ»، از لحاظ طبع است، «وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ»: در مذاهب مختلف یا صاحبان مذاهب مختلف بودیم، یا مانند راههایی که بعضی از آنها از بعض دیگر جدا است.
در ادامه مؤلف تفسیر المیزان زیر عنوان: «کلام فی الجن» چنین فرموده: جن نوعی از خلق است که از حواس ما پوشیده و مستور است و قرآن کریم وجود آن را تصدیق کرده و یادآوری مینماید که آنها پیش از نوع انسان آفریده شدهاند، و اینکه آفرینش آنها از آتش است؛ همان گونه که آفرینش انسان از خاک است، قال تعالی: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ» «1»، و اینکه آنها زندگانی میکنند و میمیرند و مانند انسان برانگیخته میشوند، قال تعالی: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» «2»، و اینکه آنان مذکر و مونث هستند و با توالد و تناسل زیاد میگردند، قال تعالی: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً» «3»، و اینکه برای آنان شعور و اراده هست و آنان قادر بر حرکات سریع و اعمال دشوار و سخت هستند؛ همان گونه که در قصههای حضرت سلیمان علیه السّلام و تسخیر جن برای او، و قصه ملکه سبا، چنین مطلبی آمده است، و اینکه آنان مانند انسان مکلف هستند؛ بعضی از آنان مؤمن و بعضی کافرند، و بعضی صالح و نیکوکار، بعضی طالح و تبهکارند، قال تعالی: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.» «4»، و قال تعالی: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً. یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ» «5»، و قال: «وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ» «6»، و قال: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «7»، و قال تعالی: «قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ» «8»، الی غیر ذلک از خصوصیات احوال آنان که آیات قرآن به آنها اشاره دارد، و از کلام خدای متعال معلوم میگردد، ابلیس (که علم جنس
______________________________
(1). حجر/ 27.
(2). احقاف/ 18.
(3). جن/ 6.
(4). ذاریات/ 56.
(5). جن/ 13.
(6). جن/ 14.
(7). جن/ 11.
(8). احقاف/ 30.
ص: 720
است برای شیطان)، از جن است و او دارای فرزندان و قبیله و طایفه است، قال تعالی:
«کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» «1»، و قال تعالی: «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی» «2»، و قال تعالی: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ.» «3» «4»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «5»، در شأن نزول آن، فرموده: در بسیاری از تفاسیر اسلامی و کتب حدیث در شأن نزول آیه چنین نقل شده: که رافع بن خدیج دو همسر داشت؛ یکی مسن و دیگری جوان. (بر اثر اختلافاتی) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده، تمام نشده بود، به او گفت: اگر مایل باشی با تو آشتی میکنم، ولی باید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم، صبر کنی، و اگر مایل باشی، صبر کنم، مدت عده تمام شود و از هم جدا شویم، زن پیشنهاد او را قبول کرد و با هم آشتی کردند. آیه شریفه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت.
و زیر عنوان: «صلح بهتر است» فرموده: «نشوز» در اصل، از ماده «نشز»، به معنای زمین مرتفع میباشد، و هنگامی که در مورد زن و مرد به کار میرود، به معنای سرکشی و طغیان است. در آیات مزبور، احکام مربوط به نشوز زن بیان شده بود، ولی در اینجا اشارهای به مسأله نشوز مرد کرده و میفرماید: هرگاه زنی احساس کند که شوهرش بنای سرکشی و اعراض دارد، مانعی ندارد که برای حفظ حریم زوجیت، از پارهای از حقوق خود صرفنظر کند، و با هم صلح نمایند: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً.» از آنجا که گذشت کردن زن از قسمتی از حقوق خود، روی رضایت و طیب خاطر انجام شده و اکراهی در میان نبوده است، گناهی ندارد، و تعبیر به: «لا جناح» (گناهی ندارد) نیز اشاره به همین حقیقت است.
______________________________
(1). کهف/ 50.
(2). کهف/ 50.
(3). اعراف/ 27.
(4). المیزان، ج 2، ص 112، 113 و 18.
(5). نساء/ 128.
ص: 721
ضمنا از آیه با توجّه به شأن نزول، دو مسأله فقهی استفاده میشود: نخست اینکه احکامی مانند: تقسیم ایام هفته در میان دو همسر، جنبه حق دارد نه حکم، و لذا زن میتواند با اختیار خود از این حق به طور کلی، یا به طور جزیی، صرف نظر کند، دیگر اینکه عوض صلح، لازم نیست مال بوده باشد، بلکه میتواند اسقاط حقی، عوض صلح واقع شود. سپس برای تأکید موضوع میفرماید: بههرحال، صلح کردن بهتر است: «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ» این جمله کوتاه و پرمعنا، گرچه در مورد اختلافات خانوادگی، در آیه فوق ذکر شده، ولی بدیهی است، یک قانون کلی، و عمومی و همگانی را بیان میکند که: در همه جا اصل نخستین، صلح و صفا، و دوستی و سازش است، و نزاع، کشمکش و جدایی برخلاف طبع سلیم انسان و زندگی آرامبخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنایی، نباید به آن متوسّل شد، برخلاف آنچه بعضی از مادیها میپندارند که اصل نخستین در زندگی بشر، همانند سایر جانداران، تنازع بقا و کشمکش است، و تکامل از این راه، صورت میگیرد و همین طرز تفکر شاید سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزیهای قرون اخیر شده است، در حالی که انسان به خاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حیوانات درنده جدا است، و تکامل او در سایه تعاون صورت میگیرد، نه تنازع، و اصولا تنازع بقا حتی در میان حیوانات، یک اصل قابل قبول برای تکامل نیست، و به دنبال آن، اشاره به سرچشمه بسیاری از نزاعها و عدم گذشتها کرده و میفرماید: مردم ذاتا و طبق غریزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند، و هرکسی سعی میکند، تمام حقوق خود را بیکموکاست دریافت دارد، و همین سرچشمه نزاعها و کشمکشها است: «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، بنابراین اگر زن و مرد به این حقیقت توجّه کنند که: سرچشمه بسیاری از اختلافات، بخل است؛ بخل یکی از صفات مذموم است، سپس در اصلاح خود بکوشند، و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلافات خانوادگی از بین میرود، بلکه بسیاری از کشمکشهای اجتماعی نیز پایان میگیرد، ولی درعینحال، برای اینکه مردم از حکم فوق سوء استفاده
ص: 722
نکنند، در پایان آیه، روی سخن را به آنها کرده و توصیه به نیکوکاری و پرهیزگاری نموده، و به آنان گوشزد میکند که مراقب اعمال و کارهای خود باشند و از مسیر حق و عدالت، منحرف نشوند؛ زیرا خداوند از همه اعمال آنها آگاه است: «وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، فرموده: در آیه نام زکریا و یحیی و الیاس و عیسی را میبرد و اضافه میکند که همه اینها از صالحان بودند؛ یعنی مقامات آنها جنبه تشریفاتی و اجباری نداشت، بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا، شخصیت و عظمت یافتند: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ.»
و زیر عنوان: «در اینجا به چند موضوع باید توجّه داشت»، فرموده:
1. فرزندان پیامبر: در آیات فوق، عیسی از فرزندان ابراهیم (و به احتمالی از فرزندان نوح) شمرده شده با اینکه میدانیم، تنها از طرف مادر به آنها مربوط میشود، و این، دلیل بر آن است که سلسله نسبت از طرف پدر و مادر به طور یکسان پیش میرود، و به همین دلیل، نوههای پسری و دختری هر دو، ذریه و فرزندزاده انسان محسوب میشوند. روی همین جهت، امامان اهل بیت که همه از طرف دختر به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میرسند، (ابنای) رسول اللّه (یعنی فرزندان پیغمبر) خوانده میشوند، اگرچه در دوران جاهلیت که برای زن هیچگونه اهمیتی قایل نبودند، تنها نسبت را از طرف پدر میدانستند، ولی اسلام قلم بطلان بر این فکر جاهلی کشیده، اما متاسفانه بعضی از نویسندگانی که علاقه درستی به ائمه اهل بیت نداشتند، کوشش میکردند این موضوع را انکار کنند و از گفتن «ابن رسول اللّه» به آنها خودداری نمایند و سنن جاهلی را زنده کنند. اتفاقا این موضوع در زمان خود ائمه مطرح بوده است و آنها با همین آیه که دلیل دندانشکنی محسوب میشود، به آنها پاسخ میگفتند. [بعد از آن، مؤلف به ترجمه
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 152- 149.
(2). انعام/ 85.
ص: 723
روایاتی از کافی، تفسیر عیاشی و عیون الاخبار، و نیز از مفسرین اهل تسنن، چون: فخر رازی و نویسنده المنار، پرداخته و در پایان، نتیجه میگیرد که:] در هر حال، شک نیست که فرزندزادهها از طرف دختر و پسر، هر دو فرزند انسان محسوب میشوند و هیچگونه تفاوتی در این زمینه نیست.
2. چرا نام این پیامبران در سه گروه در سه آیه بیان شده است؟ بعضی از مفسران احتمال دادهاند که گروه اول، یعنی داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون، این شش نفر، از پیامبرانی بودند که علاوه بر مقام نبوت و رسالت، دارای حکومت و زمامداری نیز بودند، و شاید جمله «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» که بعد از ذکر نام اینها آمده است، به خاطر نیکیهای فراوانی بوده که در دوران حکومت خود بر مردم کردند، و اما گروه دوم، یعنی زکریا و یحیی و عیسی و الیاس، از پیامبرانی بودند که در زهد و بیاعتنایی به دنیا، علاوه بر مقام نبوت و رسالت، نمونه بودند. جمله «کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» بعد از ذکر نام آنها، میتواند اشاره به همین حقیقت بوده باشد. درباره گروه سوم؛ یعنی اسماعیل، الیسع، یونس و لوط این امتیاز را داشتند که دست به مهاجرت دامنهداری زدند و برای تحکیم آیین خدا برنامه هجرت را عملی ساختند، و ذکر جمله «وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ» (بنابر اینکه اشاره به این چهار نفر باشد، نه به تمام پیامبرانی که در این سه آیه گفته شده است) نیز میتواند به همین سیر آنها در جهان و در میان اقوام مختلف بوده باشد.
3. اهمیت فرزندان صالح در معرفی شخصیت انسان: موضوع دیگری که از آیات فوق استفاده میشود، همین مسأله است؛ زیرا خداوند برای معرفی مقام والای ابراهیم، قهرمان بتشکن، شخصیتهای بزرگ انسانی را که از دودمان او در اعصار مختلف به وجود آمدند، با شرح و تفصیل بیان میکند؛ به طوری که از میان بیست و پنج نفر از پیامبران که نامشان در مجموع قرآن آمده است، در این آیات، نام شانزده نفر از فرزندان و بستگان ابراهیم، و نام یک نفر از اجداد او آمده است، و این در حقیقت، درس بزرگی
ص: 724
برای عموم مسلمانان است که بدانند، شخصیت فرزندان و دودمان آنها جزیی از شخصیت آنها محسوب میشود و مسایل تربیتی و انسانی مربوط به آنها، فوق العاده اهمیت دارد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «2»، فرموده: ما آنها را در زمین متفرق ساختیم، و به گروههای مختلفی تقسیم شدند. بعضی از آنها صالح بودند، و به همین دلیل، هنگامی که فرمان حق و دعوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را شنیدند، ایمان آوردند، و جمعی دیگر، چنین نبودند و حق را پشت سر انداختند، و برای تأمین زندگی مادی خود از هیچ کاری فروگذار نکردند: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ»، باز در این آیه این حقیقت تجلّی میکند که اسلام هیچگونه خصومتی با نژاد یهود ندارد، و به عنوان پیروان یک مکتب، و یا وابستگان به یک نژاد، آنها را محکوم نمینماید، بلکه مقیاس و معیار سنجش را، اعمال آنها قرار میدهد. سپس اضافه میکند: ما آنها را با وسایل گوناگون، نیکیها و بدیها، آزمودیم، شاید بازگردند: «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.» گاهی آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم تا حسّ شکرگزاری در آنها برانگیخته شود و به سوی حق بازآیند، و گاهی به عکس، آنها را در شداید، سختیها و مصایب فرو بردیم، تا از مرکب غرور، خودپرستی و تکبّر فرود آیند و به ناتوانی خویش پی ببرند؛ شاید بیدار شوند و به سوی خدا بازگردند. هدف در هر دو حال، مسأله تربیت، هدایت و بازگشت به سوی حق بوده است. بنابراین، «حسنات» هرگونه رفاه، نعمت و آسایشی را شامل میشود؛ همان طور که «سیئات» هرگونه ناراحتی و شدت را فرا میگیرد، و محدود ساختن مفهوم این دو در دایره معیّنی، هیچگونه دلیل ندارد. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 5، ص 330- 326.
(2). اعراف/ 168.
(3). تفسیر نمونه، ج 6، ص 431- 430.
ص: 725
همینطور فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «1»، فرموده: ولی، سرپرست و تکیهگاه من، خدایی است که این کتاب آسمانی را بر من نازل کرده است: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ» نه تنها من، او همه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستی میکند و مشمول لطف و عنایتش قرار میدهد: «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ.» «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ» «3»، درباره شأن نزول آن، فرموده: در میان مفسران، معروف است که این آیات، درباره یکی از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شده است. او که مرد فقیری بود و مرتب به مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میآمد اصرار داشت که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دعا کند تا خداوند مال فراوانی به او بدهد. پیغمبر به او فرمود: «قلیل تودی شکره، خیر من کثیر لا تطیقه.»:
مقدار کمی که بتوانی حقش را ادا کنی، بهتر از مقدار زیادی است که توانایی ادای حقش را نداشته باشی، آیا بهتر نیست که تو به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله تأسی جویی و با زندگی سادهای بسازی؟ ولی ثعلبه دست بردار نبود و سرانجام به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد: به خدایی که تو را به حق فرستاد سوگند یاد میکنم، اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند، تمام حقوق آن را میپردازم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز برای او دعا کرد چیزی نگذشت که طبق روایتی، پسرعموی ثروتمندی که داشت، از دنیا رفت و ثروت سرشاری به او رسید و طبق روایت دیگری، گوسفندی خرید و به زودی زاد و ولد کرد؛ آنچنان که نگاهداری آنها در مدینه ممکن نبود، و ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد، و آنچنان مشغول و سرگرم زندگی مادی شد که در جماعت و حتی در نماز جمعه نیز شرکت
______________________________
(1). اعراف/ 196.
(2). تفسیر نمونه، ج 7، ص 60.
(3). توبه/ 78- 75.
ص: 726
نمیکرد. پس از مدتی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولی این مرد کمظرفیت، تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حقّ الهی خودداری کرد، و نه تنها خودداری کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است؛ یعنی ما مسلمان شدهایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم، و با پرداخت زکات چه فرقی میان ما و غیر مسلمان باقی میماند؟
در حالی که او نه مفهوم «جزیه» را فهمیده بود، و نه مفهوم زکات را، و یا فهمیده بود، اما دنیاپرستی اجازه بیان حقیقت و اظهار حق را به او نمیداد. بههرحال، هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخن او را شنید، فرمود: «یا ویح ثعلبه! یا ویح ثعلبه!»: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه! و در این هنگام، آیات فوق نازل شد.
و در تفسیر آیات، زیر عنوان: «منافقان کمظرفیتند»، میفرماید: این آیات، در حقیقت، روی یکی دیگر از صفات زشت منافقان انگشت میگذارد و آن اینکه: به هنگام ضعف و ناتوانی و فقر و پریشانی چنان دم از ایمان میزنند که هیچکس باور نمیکند، آنها روزی در صفّ منافقان قرار گیرند، و حتی شاید آنها را که دارای امکانات وسیع هستند، مذمت میکنند که چرا از امکاناتشان به نفع مردم محروم استفاده نمیکنند؟ اما همین که خودشان به نوایی برسند، چنان دست و پای خود را گم کرده و غرق دنیاپرستی میشوند که همه عهد و پیمانهای خویش را با خدا، به دست فراموشی میسپارند؛ گویا به کلی تغییر شخصیت داده، و دید دیگری پیدا میکنند، و همین کمظرفیتی که نتیجهاش دنیاپرستی، بخل، امساک و خودخواهی است، روح نفاق را چنان در آنان متمرکز میسازد که راه بازگشت را به روی آنان میبندد. در آیه نخست میگوید: بعضی از منافقان، کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند، قطعا به نیازمندان کمک میکنیم و از نیکوکاران خواهیم بود: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ»،
ص: 727
ولی این سخن را زمانی میگفتند که دستشان از همه چیز تهی بود، و به هنگامی که خداوند از فضل و رحمتش، سرمایههایی به آنان داد، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و رویگردان شدند: «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ.» این عمل و این پیمانشکنی و بخل، نتیجهاش این شد که روح نفاق به طور مستمر و پایدار، در دل آنان ریشه کند و تا روز قیامت و هنگامی که خدا را ملاقات میکنند، ادامه یابد: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ.» این به خاطر آن است که از عهدی که با خدا بستند، تخلّف کردند، و به خاطر آن است که مرتبا دروغ میگفتند: «بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ.» سرانجام آنها را با این جمله مورد سرزنش و توبیخ قرار میدهد که: آیا آنها نمیدانند، خداوند اسرار درون آنها را میداند و سخنان آهسته و درگوشی آنان را میشوند؟ و خداوند از همه عیوب و پنهانیها باخبر است: «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ.» «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2» به دنبال تفسیر آیات قبل درباره لوط، فرمود: سپس به آخرین موهبت الهی درباره لوط اشاره کرد، میگوید: ما او را در رحمت خاصّ خویش داخل کردیم: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا»؛ چرا که او از بندگان صالح بود: «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ.» این رحمت ویژه الهی بیحساب به کسی داده نمیشود. این شایستگی و صلاحیت لوط بود که او را مستحقّ چنین رحمتی ساخت. راستی چه کاری از این مشکلتر، و چه برنامه اصلاحی از این طاقتفرساتر که انسان مدتی طولانی در شهر و دیاری که این همه فساد و آلودگی دارد، بماند و دائما به تبلیغ و ارشاد مردم گمراه و منحرف بپردازد، و کارش به جایی برسد که حتی بخواهند مزاحم میهمانهای او نیز بشوند. به راستی، این استقامت جز از پیامبران الهی و رهروان آنها، ساخته نیست. چه کسی از ما میتواند تحمّل چنین شکنجههای روحی را بکند؟ «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 51- 48.
(2). انبیاء/ 75.
(3). تفسیر نمونه، ج 13، ص 460.
ص: 728
فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «1» هم زیر عنوان: «حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود»، تفسیر فرموده:
در زبور، بعد از ذکر، چنین نوشتیم که: سرانجام، بندگان صالح من وارث حکومت زمین خواهند شد: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» پس از معنا و تفسیر واژههای «ارض»، «ارث»، «زبور» و «ذکر» درباره این سؤال که بندگان صالح خدا: «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» کیانند؟ میفرماید: با توجّه به اضافه شدن بندگان به خدا، مسأله ایمان و توحید آنها روشن میشود، و با توجّه به کلمه صالحون که معنای گسترده و وسیعی دارد، همه شایستگیها به ذهن میآید: شایستگی از نظر عمل و تقوا، شایستگی از نظر علم و آگاهی، شایستگی از نظر قدرت و قوت، و شایستگی از نظر تدبیر، و نظم و درک اجتماعی. هنگامی که بندگان باایمان، این شایستگیها را برای خود فراهم سازند، خداوند نیز کمک و یاری میکند تا آنها مستکبران را به خاک بمالند و دستهای آلودهشان را از حکومت زمین کوتاه کنند و وارث میراثهای آنها گردند. بنابراین، تنها مستضعف بودن، دلیل بر پیروزی بر دشمنان و حکومت روی زمین نخواهد بود، بلکه از یکسو ایمان لازم است و از سوی دیگر کسب شایستگیها، و مستضعفان جهان مادام که این دو اصل را زنده نکنند، به حکومت روی زمین نخواهند رسید.
و در ضمن بحث نکتهها که تفصیل آن در زیر نگاشته میشود، به حکومت صالحان اشاره کرده و از آیه مورد بحث و روایات در مورد آن، نتیجه میگیرد که: آن، مربوط به قیام مصلح بزرگ جهانی، حضرت مهدی ارواحنا فداه است.
نکتهها:
1. روایات پیرامون قیام مهدی علیه السّلام در بعضی از روایات، صریحا این آیه، تفسیر به یاران مهدی علیه السّلام شده است؛ چنانکه در مجمع البیان، ذیل همین آیه از امام باقر علیه السّلام چنین
______________________________
(1). انبیاء/ 105.
ص: 729
میخوانیم: «هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان»: بندگان صالحی را که خداوند در این آیه، به عنوان: «وارثان زمین» یاد میکند، یاران مهدی علیه السّلام در آخر الزمان هستند. در تفسیر قمی نیز در ذیل این آیه، چنین آمده است: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، قال: «القائم و اصحابه.» منظور از اینکه زمین را بندگان صالح خدا را به ارث میبرند، مهدی قائم علیه السّلام و یاران او هستند. ناگفته پیدا است، مفهوم این روایات انحصار نیست؛ بلکه بیان یک مصداق عالی و آشکار است، و بارها گفتهایم، این تفسیرها، هرگز عمومیت مفهوم آیه را محدود نمیسازد. بنابراین، در هر زمان و در هرجا، بندگان صالح خدا قیام کنند، پیروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمین و حکومت آن خواهند شد. علاوه بر روایات فوق که در خصوص تفسیر این آیه وارد شده، روایات بسیار زیادی که بالغ به حدّ تواتر است، از طریق شیعه و اهل تسنن در مورد مهدی علیه السّلام از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و همچنین از اهل بیت علیه السّلام نقل شده که همه آنها دلالت بر این دارد:
سرانجام، حکومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد، و مردی از خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قیام میکند و زمین را پرعدل و داد میسازد؛ آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. از جمله این حدیث معروف است که در منابع اسلامی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل شده: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم، لطول اللّه ذلک الیوم، حتی یبعث رجلا (صالحا) من اهل بیتی یملأ الارض عدلا و قسطا؛ کما ملئت ظلما و جورا.»: اگر از عمر جهان، جز یک روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی میکند، تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که صفحه، زمین را پر از عدل و داد کند؛ همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. این حدیث با همین تعبیر، با مختصر تفاوتی، در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت آمده است.
2. بشارت حکومت صالحان در مزامیر داوود: در کتاب مزامیر داوود که امروز جزء کتب عهد قدیم است، عین تعبیری که در آیات فوق خواندیم یا مشابه آن، در چند مورد دیده میشود، و نشان میدهد، با تمام تحریفاتی که در این کتب به عمل آمده، این قسمت همچنان از دستبردها مصون مانده است:
1. در مزمور 37، جمله 9 میخوانیم: زیرا که شریران مقطع میشوند، و اما متوکلان
ص: 730
به خداوند، وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست میشود، هر چند مکانش را استفسار نمایی، ناپیدا خواهد شد.
2. در جای دیگر، در همین مزمور، جمله 11، میخوانیم: اما متواضعانه، وارث زمین شده، از کثرت سلامتی متلذّذ خواهند شد.
3. در جای دیگر، در همان مزمور 37، جمله 27، این موضوع به تعبیر دیگری دیده میشود؛ زیرا متبرّکان خداوند، وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد.
4. در همین مزمور، جمله 29، آمده است: صدیقان وارث زمین شده، ابدا در آن ساکن خواهند بود.
5. و در جمله 18 از همین مزمور، آمده است: خداوند روزهای صالحان را میداند و میراث ایشان ابدی خواهد شد.
در اینجا به خوبی مشاهده میکنیم، همان عنوان: «صالحان» که در قرآن با همان تعبیر در مزامیر داوود به چشم میخورد. علاوه بر این تعبیرات دیگری، مانند:
«صدیقان»، «متبرّکان» و «متواضعان»، که با آن قریب الافق است، نیز در جملههای دیگر ذکر شده است. این تعبیرات، دلیل بر عمومیت حکومت صالحان است، و کاملا با احادیث قیام مهدی علیه السّلام تطبیق میکند.
3. حکومت صالحان یک قانون آفرینش است: گرچه برای آنها که غالبا شاهد و ناظر حکومت طاغیان ظالم و یاغیان قلدر بودهاند، مشکل است که این حقیقت را به آسانی پذیرا شوند که: تمام این حکومتها برخلاف نوامیس آفرینش و قوانین جهان خلقت است، و آنچه با آن هماهنگ میباشد، همان حکومت صالحان باایمان است؛ ولی تحلیلهای فلسفی به اینجا منتهی میشود که این یک واقعیت است. بنابراین جمله «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، پیش از آنکه یک وعده الهی باشد، یک قانون تکوینی محسوب میشود. توضیح اینکه: جهان هستی تا آنجا که میدانیم،
ص: 731
مجموعهای از نظامهاست. وجود قوانین منظم و عمومی در سرتاسر این جهان، دلیل بر یکپارچگی و به هم پیوستگی این نظام است، مسأله نظم، قانون و حساب در پهنه آفرینش، یکی از اساسیترین مسایل این عالم محسوب میشود؛ فی المثل: اگر میبینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکی نیرومند، دست به دست هم میدهند تا با انجام محاسبات دقیق، راه سفرهای فضایی را برای مسافران فضا هموار سازند، محاسبات آنها درست از آب درمیآید، و قایق ماهنشین در همان محلّ پیشبینی شده در کره ماه مینشیند، با اینکه کره ماه و زمین، هر دو به سرعت در حرکتند، باید توجّه داشته باشیم که این جریان، مدیون نظام دقیق منظومه شمسی و سیارات و اقمار آن است؛ زیرا اگر حتی یک صدم ثانیه از سیر منظم خود منحرف میشدند، معلوم نبود مسافران فضا به کدام نقطه پرتاب خواهند شد. از جهان بزرگ، وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک میشویم. در اینجا مخصوصا در عالم موجودات زنده، نظم، مفهوم زندهتری به خود میگیرد، و هرجومرج، در آن هیچ محلی ندارد، مثلا: به هم خوردن تنظیم یک سلول مغزی انسان کافی است که سازمان زندگی او را بهگونه غمانگیزی به هم بریزد. در اخبار جراید آمده بود که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزی در یک حادثه رانندگی، تقریبا تمام گذشته خود را فراموش کرده است، در حالی که از جهات دیگر سالم است؛ برادر و خواهر خود را نمیشناسد و از اینکه مادرش او را در آغوش میفشارد و میبوسد وحشت میکند که این زن بیگانه با من چه کار دارد؟ او را به زادگاهش میبرند؛ به اطاقی که در آن بزرگ شده؛ به کارهای دستی و تابلوهای نقاشی خودش مینگرد، ولی میگوید: این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلویی را مشاهده میکند! شاید فکر میکند، از کره دیگری به این کره قدم گذارده است که همه چیز برای او تازگی دارد. شاید از میان چند میلیارد سلول مغز او، تنها چند سلول ارتباطی که گذشته را به حال پیوند میداده، از کار افتاده است؛ ولی همین به هم خوردن تنظیم جزیی، چه اثر وحشتناکی به بار میآورد، آیا جامعه انسانی میتواند با
ص: 732
انتخاب «لا نظام» و هرجومرج و ظلم و ستم، و نابسامانی و ناهنجاری، خود را در مسیر رودخانه عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه منظم پیش میروند، کنار بکشد؟
آیا مشاهده وضع عمومی جهان، ما را به فکر نمیاندازد که بشریت نیز خواه ناخواه باید در برابر نظام عالم هستی سر فرود آورد و قوانین منظم و عادلانهای را بپذیرد، به مسیر اصلی بازگردد و همرنگ این نظام شود. نظری به ساختمان دستگاههای گوناگون و پیچیده بدن هر انسانی که میافکنیم، از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتی یک پیاز مو، میبینیم همه آنها تابع قوانین و نظم و حسابی هستند. با این حال، چگونه جامعه بشریت بدون پیروی از ضوابط و مقررات و نظام صحیح عادلانه میتواند برقرار بماند؟ ما خواهان بقای بشریت هستیم و برای آن، تلاش میکنیم، منتها هنوز سطح آگاهی اجتماع ما، به آن حد نرسیده که بدانیم، ادامه راه کنونی منتهی به فنا و نابودی ما میشود، ولی کمکم بر سر عقل میآییم و این درک و رشد فکری برای ما حاصل میگردد. ما خواهان منافع خویشتن هستیم، ولی هنوز نمیدانیم که ادامه وضع فعلی ما منافع ما را بر باد میدهد؛ امّا تدریجا ارقام و آمار زنده و گویا را مثلا در مورد مسابقه تسلیحاتی، در برابر چشممان میگذاریم و میبینیم، چگونه نیمی از فعالترین نیروهای فکری و جسمانی جوامع جهان و نیمی از ثروتها و سرمایههای بزرگ، در این راه به هدر میرود؛ نه تنها به هدر میرود، بلکه در مسیر نابود کردن نیم دوم به کار میافتد.
همزمان با افزایش سطح آگاهی ما به روشنی مییابیم که باید به نظام عمومی عالم هستی بازگردیم و با آن همصدا شویم، و همانطور که واقعا جزیی از این کل هستیم، عملا هم باید چنین باشیم، تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینهها برسیم. نتیجه این که: نظام آفرینش، دلیل روشنی بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعی در آینده در جهان انسانیت خواهد بود، و این همان چیزی است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام «مصلح بزرگ جهانی» (مهدی ارواحنا فداه) استفاده میشود. «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 13، ص 524- 515.
ص: 733
نیز فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «1»، فرموده: کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، آنها را در زمره صالحان داخل خواهیم کرد: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ.» اصولا عمل انسان به انسان درنگ میدهد؛ عمل صالح، انسان را از نظر روحی به رنگ خود در میآورد و در زمره «صالحان» وارد میکند، و عمل سوء در زمره بدان و «ناصالحان» در اینکه تکرار به چه منظور است؟ بعضی گفتهاند: در آیات قبل، اشاره به کسانی بود که راه حق را میسپرند، و در اینجا، اشاره به کسانی است که هادیان این راه و دلیلان طریق توحیدند؛ زیرا تعبیر به «صالحین» در مورد بسیاری از انبیا آمده است که از خدا میخواستند، آنها را به صالحان ملحق کند. این احتمال نیز وجود دارد که در آیات قبل، سخن از بخشش گناهان و جزای شایسته این گروه مؤمنان بود، ولی در اینجا اشاره به مقام والای آنها است که خود پاداشی است دیگر. آنها در صفّ صالحان، در صفّ پیامبران، صدیقین و شهدا قرار میگیرند و همدم و همنشین آنهایند. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «3»، تفسیر فرموده: در میان ما، افراد صالح و افراد غیر صالح وجود دارد و ما گروههای مختلف و متفاوتی هستیم: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً.» این جمله را احتمالا به این منظور گفتند، که مبادا وجود ابلیس در میان طایفه جن، این توهّم را برای عدهای از آنها به وجود آورد که طبیعت جن، بر شر، فساد و شیطنت است و هرگز نور هدایت به قلب او نمیتابد. مؤمنان جن با این سخن، روشن میسازند که اصل اختیار و آزادی اراده، بر آنها نیز حاکم است و افرادی صالح و غیر صالح هر دو، وجود دارند.
بنابراین زمینههای هدایت و کمال است. این احتمال نیز وجود دارد که مؤمنان جن برای تبرئه آنها از موضوع سوء استفاده از مسأله استراق سمع، این سخن را گفته باشند؛
______________________________
(1). عنکبوت/ 9.
(2). تفسیر نمونه، ج 16، ص 217.
(3). جن/ 11.
ص: 734
یعنی گرچه بعضی از ما اخباری را از طریق استراق سمع به دست میآوردند، در اختیار انسانهای شرور میگذاردند تا مایه گمراهی مردم شوند، ولی همه طایفه جن چنین نبودند. این آیه، در ضمن، ذهنیات ما انسانها را درباره جن نیز اصلاح میکند؛ زیرا در تصوّر بسیاری از مردم واژه «جن» با نوعی شیطنت و فساد و گمراهی و انحراف همراه است. این آیه میگوید. آنها نیز گروههای مختلفی دارند: صالح و غیر صالح. واژه «قدد» (بر وزن پسر)، جمع «قد» (بر وزن ضد) به معنای «بریده شده» است، و به گروههای مختلف، به خاطر اینکه قطعههای جدا از هم هستند نیز اطلاق میشود. «1»
4. صلح و صالحون در تفاسیر روایی
سید هاشم بحرانی و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدّس سرّه در دو تفسیر شریف برهان و نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر شریف در المنثور فی قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «2»، روایاتی را به شرح زیر نقل فرمودهاند، از جمله:
1. محمّد بن یعقوب، با اسنادش تا علی بن ابی حمزه، و او میگوید، درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً» «3»، از ابی الحسن علیه السّلام سؤال نمودم.
پس آن بزرگوار فرمود: «اذا کان کذلک یهمّ بطلاقها. قالت له: امسکنی و ادع لک بعض ما علیک من یومی و لیلتی، حلّ له ذلک و لا جناح علیهما.»: وقتی امر چنین باشد که مرد اهتمام بر طلاق زن داشته باشد، زن به او بگوید: بعضی از آنچه بر تو واجب است، میبخشم و بعضی از قسمت روزها و شبهایم را بر تو حلال میکنم، آن برای مرد حلال شده و گناه و اشکالی بر آن دو نیست. «4»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 25، ص 116- 115.
(2). نساء/ 128.
(3). نساء/ 128.
(4).
ص: 735
2. محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم با اسنادش، از حلبی از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که حلبی گوید: درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً»، از آن بزرگوار سؤال نمودم. پس آن حضرت فرمود: «هی المراه تکون عند الرجل فیکرهها فیقول لها: انی ارید ان اطلقک، فتقول له: لا تفعل، انی اکراه ان تشمت بی، و لکن انظر فی لیلتی، فاصنع بها ما شئت، و ما کان سوی ذلک من شیء، فهو لک و دعنی حالتی، فهو قوله تبارک و تعالی:" فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً"، و هذا هو الصلح»؛ یعنی آن زنی است که همسر مردی باشد و آن مرد از او خوشش نمیآید، پس به آن زن گوید: در نظر دارم، تو را طلاق بدهم. پس آن زن به او میگوید: این کار را نکن، که از این غم، دشمن شاد گردم، و لکن در شبی که اختصاص به من دارد، ملاحظه کن، بعد درباره آن، هرگونه که خواستی، عمل کن، و هرچه سؤال آن برای من است، برای تو باشد، و مرا هم به حال خودم واگذار. پس این همان قول خدای تبارک و تعالی است: «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً» «1» این همان صلح است. «2»
3. علی بن ابراهیم گوید: آیه 128 سوره نساء درباره دختر محمّد بن مسلمه نازل شد. او همسر رافع بن خدیج بود، و سنی از او گذشته بود، و آن مرد با زن جوانی که در نظر او زیباتر از دختر محمّد بن مسلمه بود، ازدواج کرد. پس دختر محمّد بن مسلمه به او گفت: آیا توجّه داری که رویگردانی تو، در من تاثیر گذارده؟ رافع در پاسخ گفت: او زنی جوان و مورد علاقه من است. پس اگر ما یلی، با من قرار بگذار که دو یا سه روز برای آن زن باشد و یک روز برای تو، دختر محمّد بن مسلمه بر این امر راضی نشد. پس رافع او را یکطلاقه کرد، و پس از آن، او را طلاق دوم داد. آن زن گفت: لا و اللّه، رضایت جز اینکه امر بین من و آن زن، متساوی باشد، که خدای متعال میفرماید: «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، و دختر محمّد نفسش را در نصیبی که دارد، ناخوش نمیکند و نسبت به آن بخل و حرص
______________________________
(1).
(2). برهان، ص 257- 256- نور الثقلین، ج 1، ص 558، حدیث 599.
ص: 736
میورزد. پس رافع به او عرضه داشت که یا به این امر راضی شود و یا او را سهطلاقه کند. پس آن زن نسبت به شوهرش بخل ورزید و راضی گشت به آنچه او ذکر نموده بود و مصالحه کرد. پس خدای تعالی فرمود: «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ.» پس چون آن زن، راضی شد و استقرار یافت، آن مرد نتوانست بین آن دو زن عدالت برقرار کند. پس آیه نازل گردید: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ.»؛ یعنی در نزدیکی حاضر شوید و دیگری را مانند: زن بیوه و بدون شوهر، رها کنید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. روایت محمّد بن یعقوب از عدهای اصحاب، از احمد بن محمّد بن خالد، با اسنادش تا ابی الجارود و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: «یا ابا الجارود! ما یقولون لکم فی الحسن و الحسین؟ قلت: ینکرون علینا انهما ابنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. قل فای شیء احتججتم علیهم؟
قلت: احتججنا علیهم بقول اللّه عزّ و جلّ فی عیسی بن مریم،" وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ"، فجعل عیسی بن مریم من ذریة نوح. قال فای شیء قالوا لکم؟ قلت: قالوا قد یکون ولدا لابنة من الوالد و لا یکون من الصلب. قال فای شیء احتججتم علیهم؟ قلت: احتججنا علیهم بقوله تعالی لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ"، ثم قال: ای شیء قالوا؟ قلت: قالوا قد یکون فی کلام العرب ابناء رجل و اخر یقول ابناءنا قال: فقال ابو جعفر علیه السّلام: لاعطینّکها من کتاب اللّه عزّ و جلّ لهما من صلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لا یردها الا کافر. قلت: و این ذلک؟ جعلت فداک. قال: من حیث قال اللّه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ" الایة الی ان انتهی الی قوله تبارک و تعالی:" وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ
______________________________
(1). برهان، ص 257- نور الثقلین، ج 1، ص 557، حدیث 596.
(2). انعام/ 85.
ص: 737
" أَصْلابِکُمْ" یا ابا الجارود! هل کان یحل لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نکاح حلیتهما؟ فان قالوا: نعم کذبوا و فجروا، و ان قالوا: لا، فانهما ابناه لصلبه.» امام باقر علیه السّلام فرمود: ای ابی الجارود درباره حسن و حسین علیهما السّلام به شما چه میگویند؟ ابی الجارود گفت: بر ما انکار میکنند که آن دو بزرگوار، فرزندان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هستند. امام فرمود: شما به چه چیزی بر آنان دلیل آوردید؟
ابی الجارود گفت: ما به قول خدای عزّ و جلّ درباره عیسی بن مریم: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»، بر آنان دلیل آوردیم؛ که خدای تعالی در این آیه کریمه عیسی بن مریم را از فرزندزادگان نوح قرار داد. امام فرمود: آنان به شما چه گفتند؟
ابی الجارود گفت: آنان گفتند: گاهی فرزند دختر، از فرزند میباشد، اما از صلب نیست.
امام فرمود: شما بر آن چه دلیل آوردید؟ ابی الجارود گفت: بر آنان به قول خدای متعال برای پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دلیل آوردیم که میفرماید: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ.» پس از آن امام فرمود: آنان چه گفتند؟ ابی الجارود: آنان گفتند: گاهی در کلام عرب به فرزندان مرد دیگری میگویند، فرزندان ما، پس ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: چیزی را از کتاب خدای عزّ و جلّ به تو اعطا کنم که براساس آن، دو بزرگوار (یعنی حسن و حسین علیهما السّلام)، از صلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله هستند و آن را کسی رد نمیکند، مگر کافر. ابی الجارود میگوید: به حضرت گفتم فدای شما گردم، آن در کجاست؟ امام فرمود: آنجا که خدای متعال فرمود: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ» الی آخر آیه ان انتهی الی قوله تبارک و تعالی: «وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ.» ای ابی الجارود! آیا برای پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نکاح حلیله آن دو حلال میباشد؟
پس اگر آنان بگویند، آری، دروغ گفتهاند و فاجرند، و اگر بگویند، نه، پس معلوم میشود که آن دو (بزرگوار؛ یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السّلام فرزندان او از صلبش هستند. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 327- نور الثقلین، ج 1، ص 742، حدیث 165.
ص: 738
2. ابن ابی حاتم از ابی حرب بن ابی الاسود اخراج نمود که او گفت: حجاج کسی را به نزد یحیی بن یعمر فرستاد و پیام داد که: به من خبر دادهاند که به گمان تو، حسن و حسین از فرزندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستند آیا آن را در کتاب خدا یافتهای؟ و حال آنکه من از اول تا آخر آن را خوانده و چنین مطلبی را نیافتهام؟ یحیی پاسخ داد: «الست تقرأ سوره انعام:" وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ" حتی بلغ:" وَ یَحْیی وَ عِیسی و یحیی و عیسی، قال بلی. قال: ا لیس عیسی من ذریة ابراهیم بامه؟ قال صدقت.»؛ یعنی: آیا در سوره انعام این آیه را نخواندهای:
«وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ» و آیه را خواند تا رسید به «وَ یَحْیی وَ عِیسی حجاج گفت:
آری خواندهام. یحیی گفت: آیا عیسی از فرزند ابراهیم از طریق مادرش نیست؟ حجاج گفت: راست گفتی. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، در مجمع البیان فرموده: گفتهاند، آیات، درباره ثعلبة بن حاطب، نازل شده و او مردی از انصار بود که به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: از خدای تعالی درخواست کن که مالی را روزی من فرماید. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: از خدای تعالی درخواست کن که مالی را روزی من فرماید. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «یا ثعلبة! قلیل تودی شکره، خیر من کثیر لا تطیقه، اما لک فی رسول اللّه اسوة حسنه، و الذی نفسی بیده، لو اردت ان تسیر الجبال معی ذهبا و فضة، لسارت.»؛ یعنی ای ثعلبه! اندکی که شکرش را ادا کنی، بهتر از بسیاری است که توان شکرش را نداری آیا پیامبر خدا برای تو الگوی نیکویی نیست؟ سوگند به آن کسی که جانم در قبضه قدرت اوست، اگر اراده کنم، کوهها بر من طلا و نقره گردد، مسلما این طور خواهد شد. پس از آن، ثعلبه گفت: ای پیامبر خدا! از خدا درخواست کن، مالی را روزی من بگرداند، سوگند به آن کسی که شما را به حق به پیامبری مبعوث گردانید، اگر او به من مالی را روزی نماید، حقّ هر صاحب حقی را ادا خواهم نمود. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
______________________________
(1). برهان، ص 327- نور الثقلین، ج 1، ص 742، حدیث 165.
(2). توبه/ 75.
ص: 739
فرمود: خدایا! به ثعلبه مالی را روزی فرما، پس از آن، ثعلبه گوسفندی به دست آورد و آن گوسفند زاد ولد نمود و در اثر کثرت زاد ولدش شهر مدینه گنجایش گلهاش را نداشت. او از شهر به اطراف آن رفت و در یکی از آبادیهای آن استقرار یافت. پس از آن، گوسفندان زیاد شدند تا اینکه از مدینه دور شد و آن قدر او به کار گوسفندداری مشغول گردید که از نماز جمعه و جماعت باز ماند، حتی وقتی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مأموری را برای دریافت زکات، نزد او روانه نمود، ثعلبه از پرداخت زکات هم سر باز زد و نسبت به آن بخل ورزید، و حتی قدم فراتر گذاشت و با گستاخی گفت: این زکات به جز همتای جزیه، چیزی نیست. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «یا ویح ثعلبه! یا ویح ثعلبه!»: ای وای بر ثعلبه! ای وای بر ثعلبه! پس خدای عزّ و جلّ این آیات را نازل فرمود. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «2»، روایاتی را ذکر فرمودهاند، از جمله:
1. محمّد بن یعقوب، از احمد بن محمّد با اسنادش، از عبد اللّه بن سنان، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که عبد اللّه بن سنان، درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»، از امام صادق علیه السّلام سؤال نمود که «الزَّبُورِ» و «الذِّکْرِ» چیست؟ آن حضرت فرمود:" الذِّکْرِ" عند اللّه،" الزَّبُورِ" الذی انزل علی داوود، و کل کتاب نزل، فهو من عند اهل العلم، و نحن هم.»: «الذِّکْرِ»، نزد خدای متعال است و «الزَّبُورِ»، آن میباشد که بر داوود نازل گردید، و هر کتابی که از جانب خدای متعال نازل گردد، پس آن در نزد اهل علم است و آن اهل علم ما هستیم. «3»
2. علی بن ابراهیم در معنای آیه فرمود: «کتب» همه ذکر اللّه است. «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، را فرمود: قائم علیه السّلام در آخر الزمان هستند، و علی بن ابراهیم میگوید که
______________________________
(1). به نقل از نور الثقلین، ج 2، ص 246- 245، حدیث 249.
(2). انبیاء/ 105.
(3). برهان، ص 698- نور الثقلین، ج 3، ص 467، حدیث 192.
ص: 740
در زبور جنگهای سراسر قتل و کشتار و حمد و ستایش خدای متعال و دعا است. «1»
3. علی بن ابراهیم در تفسیرش فرمود: خدای تعالی به داوود و سلیمان علیهما السّلام چیزی را از آیات اعطا نمود که به احدی از انبیا، آن را اعطا نفرمود؛ به آن دو زبان پرندگان را آموخت و خدای متعال برای آن دو، آهن و طلا و نقره و مس را بدون آتش، نرم نمود، و کوهها با داوود علیه السّلام به تسبیح میپرداختند. خدای عزّ و جلّ، زبور را نازل فرمود که در آن، توحید، تمجید و دعا و اخبار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین و ائمه صلوات اللّه علیهم از فرزندزادگان آن دو علیهم السّلام و اخبار رجعت و ذکر قائم صلوات اللّه علیه است. «2»
4. در مجمع البیان، ابو داوود سجستانی با اسنادش، از عبد اللّه، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که بزرگوار فرمود: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم، حتی یبعث فیه رجلا منی او من اهل بیتی [و فی بعضها:] یواطی اسمه اسمی، یملأ الارض قسطا و عدلا، کما ملئت ظلما و جورا.»؛ یعنی اگر از عمر دنیا به جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای متعال آن روز را آن قدر طولانی گرداند. تا در آن روز، مردی را مبعوث کند که از من است یا از اهل بیت من و در بعضی از روایات آمده: نام او با نام من موافقت دارد؛ او زمین را از عدل و داد پر کند؛ همچنان که از ظلم و جور پر شده است. «3»
5. در مجمع البیان با اسنادش از ابو داوود، و او با اسنادش تا سعید بن مسیب، و او از ام سلمه، روایت کند که فرمود: شنیدم از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میفرمود: «المهدی من عترتی، من ولد فاطمه.»؛ یعنی مهدی علیه السّلام از خاندان من، از فرزندان فاطمه علیه السّلام میباشد. «4»
6. محمّد بن عباس با اسنادش تا محمّد بن عبد اللّه الحسن، و او از پدرش، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «قوله عزّ و جلّ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ"، هم اصحاب المهدی علیه السّلام آخر الزمان و اللّه اعلم.» «5»
______________________________
(1). برهان، ص 698.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 464، حدیث 190.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 67- نور الثقلین، ج 3، ص 465، حدیث 195.
(4). مجمع البیان، ج 7، ص 67- نور الثقلین، ج 3، ص 465، حدیث 195.
(5). برهان، ص 698.
ص: 741
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «1»، روایاتی را ذکر نمودهاند، از جمله:
1. تفسیر علی بن ابراهیم با اسنادش از حسین بن زیاد، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً»؛ یعنی بر مذاهب مختلف میباشند. «2»
2. ابن جریر و ابن ابی حاتم درباره قوله: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ»، از ابن عباس اخراج نمودند که او گفت: «منا المسلم و منا المشرک.»: بعضی از ما مسلمان، و بعضی از ما مشرک هستند. درباره قوله: «کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» گفت: «اهواء شتی.»: دارای آرای پراکنده. «3»
5. تدبر در آیات صلح و صالحون
اشاره
قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «4»
بعد از مروری که در معنای لغوی و تفسیر آیات مذکور و نیز تفسیر روایی آنها داشتیم، در اینجا تفسیر، صلح، صالحون و صالحین را به اقتضای هریک از آیات، جداگانه بیان میکنیم، و پس از آن، صفات صالحین و اینکه پیامبران صالحیناند، صفات صالحین از مؤمنان، و صفات صالحین از مؤمنان اهل کتاب و غیره را، با استناد به آیات قرآن بررسی مینماییم.
الف- تفسیر صلح، صالحون و صالحین به اقتضای آیات
1. قوله تعالی: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «5»؛ یعنی زن با طیب خاطر و به منظور جلب عواطف همسرش، از بعضی
______________________________
(1). جن/ 11.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 437، حدیث 27- برهان، ص 1153.
(3). در المنثور، ج 6، ص 237.
(4). ص/ 29.
(5). نساء/ 128.
ص: 742
از حقّ مشروع خود گذشت نماید. این کار وقتی با طیب خاطر و با مقید بودن به تداوم نکاح انجام گردد، بهتر از جدایی و طلاق و گسستن آن علایق عاطفی است که در اثر پیوند ازدواج بین زن و شوهر حاصل شده، «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»، و این گذشت از حقّ مشروع، اشکال ندارد: «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما»؛ زیرا اگرچه زن از حقّ مشروعی گذشت میکند، در ازای آن گذشت عاطفه متزلزل شوهر را نسبت به خودش تثبیت مینماید.
ثبات عاطفی در درون منزل، موجب ثبات شخصیت فرزندان خانواده میگردد. این مبارزه با تملّکطلبی: «أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»، که تجلّی آن درگذشت از بعضی از حقّ مشروع زن آشکار میگردد، زمینهای برای تقویت گرایشهای غیر مادی توأم با تقوا و نیکوکاری در زن و شوهر خواهد شد.
2. فی قوله تعالی: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «1»، مفسرین بر آنند که ذکر این گروه از پیامبران با هم، از آن جهت است که آنان در زهد و بیتوجّهی به دنیا نمونه بودهاند، و مراد از «کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»، همه انبیا است که شرح تفضیلی آن در قسمت: «صفات صالحین» با استناد به آیات خواهد آمد، و ذکر عیسی علیه السّلام در بین پیامبران از ذریه نوح علیه السّلام با آنکه او از طرف مادرش، مریم علیها السّلام، به نوح متصل است، دلالت آشکاری از قرآن کریم است بر اینکه اولاد دختر و فرزندان آنان، اولاد حقیقی هستند، و نتیجه، آنکه: حسنین علیهما السّلام و ائمه معصومین علیهم السّلام، فرزندان حقیقی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستند.
3. فی قوله تعالی: «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «2» آیه شریفه معیار صالح بودن و غیر صالح بودن، در امت یهود را بیان میکند؛ به این بیان که: پیش از بعثت عیسی علیه السّلام که قوم یهود را به صورت ملتهایی، از هم جدا نمود؛ بعضی از آنان که در ایمان به خدا و به روز قیامت ثابت بودند و به پیامبران بعد از موسی علیه السّلام ایمان آوردند، و در آزمایش انواع
______________________________
(1). انعام/ 85.
(2). اعراف/ 168.
ص: 743
خوشیها و ناخوشیها موفق شدند، آنان صالحاند، و بعضی از آنان که در ایمان به خدا و روز قیامت، متزلزل بوده و پیامبران بعد از موسی علیه السّلام را انکار نمودند و در آزمایش خوشیها و ناخوشیها پیروز نبودند، غیر صالحاند.
4. فی قوله تعالی: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» «1»، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله به مشرکین فرمود: البته، آن خدایی که قرآن را نازل نمود، ولی من است، و او (تبارک تعالی) ولی صالحین است.
5. فی قوله تعالی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» «2»؛ یعنی: و از جمله منافقین، کسانی هستند که با خدای تعالی عهد بستند که اگر از فضلش به ما اعطا نماید، حتما انفاق میکنیم، و مسلما از صالحین میشویم.
6. فی قوله تعالی: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» «3»؛ یعنی: و او (لوط علیه السّلام) را در رحمتمان، (یعنی در سرزمینی که به آن برکت دادیم)، داخل نمودیم، البته، او از صالحین است.
7. «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» «4»؛ یعنی: و محققا ما ثبت نمودیم در زبور (و آن کتاب داوود علیه السّلام است) بعد از ذکر (و آن، کتابی موسی علیه السّلام است و این تثبیت رتبی است نه زمانی) اینکه: زمین را (یعنی منافع و برکات مستقر در آن را) به بندههای خودم که (خالصانه خدا را میپرستند و به او هیچ شرک نمیورزند و) صالح میباشند، بدون معامله به آنان منتقل کنیم.
8. فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» «5»؛ یعنی: و آن کسانی که به توحید خدای تعالی ایمان آوردند و نبوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق نموده و عمل صالح انجام دادند (چنانچه والدین مشرکشان، بر شرک خودشان و برگشت فرزندشان از اسلام به شرک، اصرار داشته باشند، از اعتقاد آنان متابعت نکرده
______________________________
(1). اعراف/ 196.
(2). توبه/ 75.
(3). انبیاء/ 75.
(4). انبیاء/ 105.
(5). عنکبوت/ 9.
ص: 744
و بر ایمان خود، ثابتقدم و پا برجا بمانند)، مسلما آنان را در صالحین داخل میگردانیم (و آنان در بهشت، داخل در صالحین، از نعمت فراوان برخوردارند).
9. فی قوله تعالی: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً» «1»؛ یعنی و البته، بعضی از ما، طایفه جن، با استماع قرآن، به توحید خدای متعال ایمان آوردیم، و نبوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق نموده و از صالحان میباشیم، بعضی از ما غیر از این طریقه را اختیار کرده و ما بر مذاهب مختلف میباشیم.
ب- صفات صالحین کدام بوده و صالحین چه کسانی هستند؟
اشاره
صفات صالحین، صفات پیامبران الهی بوده و صالحین همان پیامبران الهی هستند؛ زیرا پیامبران، با مبارزه با شرک و بتپرستی و تبلیغ توحید الهی، با استمرار در ذکر نسبت به نعمتهای بیپایان الهی، با تمسّک داشتن به دین اسلام و طاعت و فرمانبرداری خدای تعالی، با شاکر بودن نسبت به نعمتهای الهی، با وحی به عبادت و پرستش خدای تعالی، و اقامه صلوات و اعطای زکات، با برکات نذر از روی خلوص برای خدای تعالی، و با عمل به میثاق، عهد و پیمان، از جانب پروردگار متعال هدایت و برگزیده شدهاند، و با اعطای رهبری و هدایت به امر و وحی به افعال خیر، و اعطای رهبری به امر و وحی به افعال خیر، و اعطای علم و حکمت و دخول در رحمت الهی، داخل در صالحین گردیده و از صالحین میباشند، و از مؤمنین آنان که دارای عمل صالح باشند و از آنچه خدای تعالی به آن روزی داده، انفاق نمایند و خدای تعالی و رسولش را اطاعت و فرمانبرداری کنند، و از سر رحمت و با خضوع و خشوع، به والدین خود احسان و نیکی نمایند، خدای متعال آنان را داخل در صالحین میگرداند، و از مؤمنین اهل کتاب، آنان که با شنیدن آیات الهی اشک از چشمانشان جاری میشود و بدون تکبّر، ایمان آورند، و آنان که با ایمان به خدا و به قیامت، اقامه نماز شب و سجده کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و با شتاب، به کارهای خیر مبادرت ورزند، آنان از صالحان هستند.
______________________________
(1). جن/ 11.
ص: 745
1. صفات صالحین، صفات پیامبران الهی بوده و صالحین همان پیامبران الهی هستند:
الف- مبارزه با شرک و بتپرستی و تبلیغ توحید الهی
ابراهیم علیه السّلام قومش را به توحید و خداپرستی، شکر او و تقوا دعوت مینمود و آنان را از پرستش بتها و آنچه را به دست خودشان ساخته بودند، برحذر میداشت: «وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» «1»، و خدای تعالی، پاداش نیک او را در دنیا حسنه تعیین نمود، و پیامبری را در فرزند و فرزندزادگانش مقرر داشت، و در آخرت، او را از صالحین قرار داد: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» «2»، و بعد از آنکه آب و قومش را با استدلال و با به کارگیری فکر و هدایت عقل، به نهی از پرستش بتها و عبادت نجوم موعظه و ارشاد کرد و آنان را به عبادت اللّه دعوت نمود و آنان بر افکندن او در آتش عزم کرد، از پروردگارش خواست که از صالحین بودن را به او اعطا فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ. إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ. إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ. أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ. فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ. فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ. فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ. فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ. فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ. ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ. فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ. فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ. قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ. وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ. قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ. فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ. وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ. رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ» «3»، خدای متعال با تأیید اینکه ابراهیم از بندگان مؤمن او است، او را به اسحاق که پیامبری و از صالحین است، بشارت داد: «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ کَذلِکَ نَجْزِی
______________________________
(1). عنکبوت/ 17.
(2). عنکبوت/ 27.
(3). صافات/ 100- 83.
ص: 746
الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ» «1»، و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بعد از احتجاج بر بتپرستان و مشرکین به اینکه: آنچه را که از غیر خدا میخوانید، مخلوق بوده و خالق نیستند و توانایی ندارند که نه خودشان و نه کسی غیر از خودشان را یاری کنند، میفرماید: ولیّ من خدایی است که قرآن را بر من نازل نمود، و او ولی و سرپرست صالحین است: «أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ. وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ. وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ. إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ. إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ.» «2»
ب- استمرار در ذکر نسبت به نعمتهای بیپایان الهی
ابراهیم علیه السّلام ذاکر مستمر نعمتهای بینهایت، باقی و پایدار پروردگارش بود که مشمول لطف و رحمت او گردید، و جاذبه رحمت بینهایت پروردگار متعال نسبت به او، آنچنان بود که به او اعطای حکمت و ملحق شدن به صالحین را از او طلب مینماید: «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ. فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ. الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ. وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ. وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ. وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ. وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ. رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ.» «3»
و یوسف علیه السّلام با ذکر نعم پروردگار نسبت به خود، از اینکه به او پادشاهی اعطا فرمود و علم تأویل خواب را به او آموخت، و او تعالی پدیدآورنده آسمانها و زمین است، اعتراف میکند به اینکه پروردگار در دنیا و آخرت، ولیّ من است، و از او تعالی درخواست میکند که او را مسلمان بمیراند و به صالحین ملحق گرداند: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی
______________________________
(1). صافات/ 112- 109.
(2). اعراف/ 196.
(3). شعراء/ 83- 77.
ص: 747
مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ.» «1»
ج- متمسک بودن به اسلام، مطیع و فرمانبردار خدای متعال گشتن و شاکر نعم الهی بودن
ابراهیم علیه السّلام، مطیع و فرمانبردار و متمسک به دین و اسلام بود. او شکرگزار نعمتهای خدای تعالی بود که او را به پیامبری برگزید و به راه مستقیم هدایت کرد، و در دنیا، به او نیکی و حسنه اعطا نمود، و او در آخرت، از صالحین است: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.» «2»
و سلیمان علیه السّلام از پروردگارش درخواست میکند که به او توفیق شکرگزاری بر نعمتهایی که به او و والدینش ارزانی نموده، بدهد و نیز توفیق عمل صالح نمودن که مورد رضایت خدای تعالی باشد، به او اعطا فرماید، و با رحمتش او را داخل در بندگانش که صالحند، بنماید: «وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ.» «3»
د- وحی به عبادت و پرستش خدای تعالی، اقامه صلات و اعطای زکات
به آنان (ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیه السّلام که همه را صالح گرداندیم)، کارهای خیر، اقامه نماز و اعطای زکات را وحی نمودیم، و آنان به طور دایم و مستمر، ما را عبادت و پرستش میکردند: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ.» «4»
ه- برکات نذر خالص برای خدای تعالی بودن
زمانی را به یاد بیاور که زن عمران گفت: پروردگارا! آنچه را در شکم دارم، برای تو نذر نمودم که (در معبد خدمت کند و از خدمت والدین) آزاد باشد، پس از من قبول بفرما.
______________________________
(1). یوسف/ 101.
(2). نحل/ 122.
(3). النمل/ 19.
(4). انبیاء/ 73.
ص: 748
البته، تو بسیار شنوای عالم هستی. پس چون وضع حمل نمود، گفت: پروردگارا! دختر زاییدم، و خدای متعال به آنچه زاییدم، آگاهتر است و پسر، مانند دختر نیست، و نامش را، مریم نهادم و از شیطان رانده شده از جانب تو، مریم و فرزند او را، به تو پناه میدهم.
پس پروردگارش او را به پذیرش نیکویی، مورد قبول قرار داد و از او رویاندنی نیکو رویانید: «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً.» «1»
و زمانی را به یاد بیاور که فرشتگان گفتند: ای مریم! البته، خدای تعالی تو را برگزید و تو را پاک و طاهر ساخت و تو را بر زنان جهانیان اختیار نمود: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ.» «2»
زمانی را به یاد بیاور که فرشتگان گفتند: ای مریم! البته، خدای تعالی تو را به کلمهای از اسم خودش که مسیح است، بشارت میدهد، و او، عیسی بن مریم، در دنیا آبرومند، و در آخرت، از مقربان است، و با مردم، در گهواره، در کهولت و میانسالی، سخن گفته و از صالحین است: «إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «3»
و- عمل نمودن به میثاق و عهد و پیمان
عمل به عهد و پیمان، معیاری برای صالح بودن و از صالحین شدن است؛ همان گونه که شعیب علیه السّلام با موسی علیه السّلام پیمان هشتساله و دهساله میبندد که در صورت عمل به پیمان، یکی از دو دختر خود را به نکاح او درآورد؛ چنانکه در آیه شریفه آمده،
______________________________
(1). آل عمران/ 37- 35.
(2). آل عمران/ 42.
(3). آل عمران/ 45- 46.
ص: 749
شعیب علیه السّلام به موسی علیه السّلام گفت: در نظر دارم یکی از دو دخترم را، بنابر آنکه تو هشت سال اجیر من باشی، به نکاح تو درآورم، پسس اگر هشت سال را به ده سال تمام کنی، (از مهر و محبت تو خواهد بود)، و آن اختیار، با تو است و من نمیخواهم که بر تو سخت بگیرم و تو را در مشقت بیندازم، ان شاء اللّه تو به زودی مرا از صالحین خواهی یافت: «قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «1»
ز- هدایت یافتن و برگزیده شدن از جانب پروردگار متعال
خدای تعالی همه پیامبران را هدایت نمود و آنان را برگزید، و همه آنان از صالحیناند؛ چنانکه در سوره مبارکه انعام فرمود: ابراهیم علیه السّلام در ستیزه و مخاصمهای که قومش با او نمودند، گفت: آیا شما درباره اللّه، با من مخاصمه و ستیز میکنید، در حالی که خدای تعالی مرا هدایت کرده است: «وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» «2»، و در چند آیه بعد میفرماید: و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را ارزانی داشته و همه را هدایت نمودیم، و نوح را پیش از او هدایت نمودیم، و از فرزندزادگان او، داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون را، و این چنین به نیکوکاران، پاداش نیکو میدهیم، و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را که همه از صالحیناند و اسماعیل، یسع، یونس و لوط را، همه را، بر جهانیان تفضیل و برتری دادیم و از پدران آنان و فرزندزادگان آنان و برادران آنان، و آنان را برگزیدیم و آنان را به راه راست هدایت نمودیم، قوله تعالی: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ. وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ. وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ
______________________________
(1). قصص/ 27.
(2). انعام/ 80.
ص: 750
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 799
إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.» «1»
و در سوره مبارکه قلم درباره گزینش حضرت یونس علیه السّلام و قرار دادن او از جمله صالحین میفرماید: «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «2»
ح- امام و رهبر گردیدن پیامبران صالح از جانب خدای تعالی
آنان (پیامبرانی که پروردگارشان همه آنها را صالح گردانیده) از جانب خدای متعال امامان و رهبرانی گردیدند که به امر او تعالی هدایت و رهبری میشدند و به آنان انجام اعمال خیر و اقامه نماز و اعطای زکات وحی گردید و همواره و مستمرا خدای متعال را منحصرا عبادت و پرستش میکردند، قوله تعالی: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ.» «3»
ط- اعطا گردیدن علم و حکمت به لوط از جانب خدای متعال
و از جانب خدای متعال علم و حکمت به لوط علیه السّلام اعطا گردید و از جانب خدای تعالی او از قریهای که اعمال پلیدی از قوم فاسق در آن انجام میگرفت، نجات پیدا کرد و در رحمت الهی داخل گردید، که البته او از صالحین است، قوله تعالی: «وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ. وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «4»
2. از مؤمنین آنان که از خدا و رسولش اطاعت کنند و به والدین خود نیکی نمایند و از آنچه خدای متعال به آنان، روزی داده، انفاق کنند و عمل صالح انجام دهند، داخل در صالحین میگردند:
الف- اطاعت از خدا و رسول
کسانی که خدای تعالی و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را اطاعت میکنند، آنان با کسانی از پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحین خواهند بود که خدای متعال به آنان انعام فرموده، و آنان چه
______________________________
(1). انعام/ 87- 84.
(2). قلم/ 50.
(3). انبیاء/ 73.
(4). انبیاء/ 75- 74.
ص: 751
نیکو رفیقانی هستند: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً.» «1»
ب- نیکی به والدین
پروردگار تو حکم نمود به اینکه جز او، هیچکسی را عبادت نکنید و به پدر و مادر خود نیکی نمایید. اگر نزد تو، پیری یکی از آن دو یا هردوی آنان برسد، به آنان سخن ناپسند مگو و آن دو را از خود دور مگردان، و با آن دو، سخن پسندیده و کریمانه بگو، و نزد آن دو از سر رحمت، دست تواضع را فروبند و بگو، پروردگارا! آنان را رحمت کن؛ همچنان که مرا در کودکی تربیتم نمودند؛ که پروردگارتان به آنچه در نفوستان است، داناتر میباشد، اگر صالح باشید: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً.» «2»
ج- انفاق از آنچه خدای تعالی روزی داده
و پیش از آنکه مرگ یکی از شما برسد، از آنچه خدای تعالی به شما روزی داده، انفاق کنید که (در آن هنگام) میگوید: پروردگارا! اگر مرگ مرا چند صباحی به تأخیر بیندازی، صدقه داده و انفاق میکنم و از صالحین میباشم: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «3»
د- انجام عمل صالح
اشاره
آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، مسلمان آنان را در میان صالحین داخل میگردانیم: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ.» «4»
______________________________
(1). نساء/ 69.
(2). اسراء/ 25- 23.
(3). منافقین/ 10.
(4). عنکبوت/ 9.
ص: 752
3. اهل کتاب همه یکسان نبوده و از مؤمنین آنان کسانیاند که از صالحین بوده و داخل در صالحین هستند:
الف- از آنان امتی قیامکننده (برای حق) و خواننده آیات خدا در اثنای شباند
امتی قیامکننده (برای حق) باشند. آنان آیات خدا را در اثنای شب میخوانند، در حالی که به سجده میروند، به خدای تعالی و به روز قیامت ایمان میآورند، و امر به معروف و نهی از منکر کرده و در کارهای خیر و نیکو بر یکدیگر سبقت میگیرند. اینان از صالحیناند: «لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ.» «1»
ب- بعضی از کشیشان و زاهدان دیرنشین، نزدیکترین دوست مؤمنان بوده و اهل تکبّر و استکبار نیستند
بعضی از کشیشان و زاهدان دیرنشین را که خود را نصاری میخوانند، نزدیکترین دوست مؤمنان مییابی، و آنان اهل تکبّر و استکبار نیستند، و ملاحظه میکنی چون آنچه را که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل گردیده، بشنوند، از آنچه از حق شناختهاند اشک از چشمانشان سرازیر شده و میگویند، پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را با گواهان ثبت کن، و چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده، ایمان نیاوریم، حال آنکه انتظار داریم پروردگارمان ما را در قوم صالحین داخل گرداند: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ.» «2»
______________________________
(1). آل عمران/ 114- 113.
(2). مائده/ 84- 82.
ص: 753
کلمات قصار پیرامون صلاح مؤمنین و اصلاح ناس
در غرر الحکم و درر الکلم در «باب صلاح المؤمنین و اصلاح الناس» به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که ما در اینجا به نقل آنها میپردازیم.
1. «ثابروا علی صلاح المؤمنین و المتّقین.»: بر آنچه باعث صلاح مؤمنین و متقین است، از کارهای نیکو و عام المنفعه و مواعظ و نصایح مداومت نمایید.
2. ما أبعد الصّلاح من ذی الشّر الوقاح.»: چقدر دور است صلاح و شایستگی از صاحب شر بیحیا.
3. «إن سمت همّتک لإصلاح النّاس، فابدأ بنفسک؛ فإنّ تعاطیک صلاح غیرک و أنت فاسد، أکبر العیب.»: اگر همت تو برای اصلاح مردم بلند باشد، پس از خود شروع کن؛ زیرا کوشش در اصلاح غیرت در حالی که خود فاسدی، بزرگترین عیب است.
4. «عجبت لمن یتصدّی لإصلاح النّاس، و نفسه أشدّ شیء فسادا، فلا یصلحها و یتعاطی إصلاح غیره.»: در شگفتم از کسی که متصدی اصلاح مردم شده در حالی که خودش دارای شدیدترین فساد بوده و به اصلاح خود نمیپردازد و در اصلاح غیرش تلاش میکند.
5. «کیف یصلح غیره من لا یصلح نفسه؟»: چگونه کسی که خودش را اصلاح نکرده به اصلاح غیر خودش میپردازد.
6. «أصلح إذا أنت أفسدت، و أتمم، إذا أحسنت.»: هرگاه تو فساد کردی، به اصلاح آن بپرداز، و هرگاه تو کار نیک و حسنهای انجام دادهای آن را به اتمام برسان.
پروردگارا! دانستیم ایمان، عمل صالح، طاعت خدا و رسول، انفاق و احسان به والدین، از ویژگیهای مؤمنینی است که داخل در صالحیناند. خدایا! تو را به حکمت واسعه و فضل بیمنتهایت سوگند میدهیم، توفیق طیّ مسیر صالحین و دخول در زمره آنان را به ما عطا بفرما.